ناصر ابراهیم زاده

چهارشنبه, ۸ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۲۴ ب.ظ

منفی بافان خیر اندیش

چند سالی میشود که انسان مثبت نگر خوش بین کمتری را در اطرافم میبینم و شاید اینطور باید بیان کنم بغیر از تعداد محدودی از دوستان که تعدادشان اینقدر کم است که باید انها را در ویترین نمایشگاها و یا در موزه ها  نگهداری کرد،چند وقتیست که با دوست جدیدی اشنا شدم ایشان هم خیلی سرشناس هستند و هم محبوب به میزان زیادی هم باسواد هستند و کتابخانه ای بزرگ همراه با تعداد زیادی کتاب در اختیارشان است ،ایشان تمایل زیادی دارن در نشریه ای که مالک ان هستند با هم کار کنیم در گفتگویی که با هم داشتیم به من گفت که نگران محتوا نباش،ما از نظر محتوا غنی هستیم 
پی نوشت‌: چند هفته ای است که از کاری که در ان فعالیت میکردم کناره گیری کردم و بابت خروج از ان دلایل زیادی برای دوستانم ساختم تا بتوانم حد اقل انهارا قانع کنم ،این روزها اطرافیان هم خود را شریک زندگی شما میدانند و شما در قبال انها موظف به پاسخگویی هستید به هر حال کاری نمیشود برای انها کرد بهترین راهی که من برای خود در نظر گرفته ام این است که برنامه هایی که در ضمینه کاری خود در نظر گرفته ام را به انها بگویم به قول سهیل رضایی من چیزی ندارم که در کتم قایم کنم،  این به اشتراک گذاری در اکثر دوستانم گنگی و ابهام را به وجود می اورد و باعث میشود شروع به انتقاد از همان انتقادهایی که از شما و کارهایتان میکنند را برای من به وجود اورند شاید برای شما این مبحث خنده دار باشد ولی من با هر بار که کسی هدفها و برنامه های من را زیر سوال میبرد و شروع به منفی بافی دراین ضمینه میکند ،انرژی مضاعفی را به من منتقل میکند و سبب میشود من امیدوارانه تر به راه خود ادامه بدهم.
یکی از مشاغلی که این روزها اکثر دوستان هم رده سنی من به دنبال ان است کار افرینیست که تعداد زیادی از افراد از جمله من در پی ان هستیم ،چند وقت پیش در یکی از نوشته های وبسایت محمد رضا شعبانعلی  ایشان اشارهای داشت به شغل محتوا افرینی که کشور ما یکی از بازارهای بکر در این راستا را داراست ان مطلب گوشه ذهنم بود تا اینکه در گفتگو با دوست جدیدم که پیشنهاد کرده بود که با او همکاری داشته باشم محتوا افرینی نقش پرنگتری در ذهنم به خود گرفت بعد از اتمام گفتگو دوستم تعدادی از مجله هایی که قبلا چاپ شده بود را به من داد تا نگاهی به ان انداخته باشم،بعد از مروری که بر ان چند جلد مجله داشتم حالم اینقدر بد شد که ان شب خوابم نمیبرد .دوست من برای زنده نگه داشتن بزینسش با مخاطب خداحافظی کرده بود و درهر جلدش در ابتدا در پیش گفتار از مسئولین گلایه میکرد که چرا هزینه چاب مجله اش را نمیدهند 
تعداد مخاطبان به اندازه تعداد کسانی بود که یا عکسشان در ان چاپ شده ویا از انها در مجله نامی برده شده.
پی نوشت۱: شاید این مطلب را به عنوان چرک نوشته باید قرار داد و شاید هم این تخلیه منفی نگری من باشد 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۰/۰۸
ناصر ابراهیم زاده

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی