ناصر ابراهیم زاده

۶ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۲۶ ق.ظ

وقت گذاشتن برای کارهای کم اهمیت تر

یکی از مهمترین اصولی که هر فردی بهتر است ان را برای خود مد نظر داشته باد داشتن برنامه ریزی و اولویت بندی در کارها ست که اکثر ما به دلیل نداشتن اینهاست که مدت زمان زیادی را صرف کارهای کم اهمیت تر میکنم و بعد از گزراندن زمان و نتیجه نگرفتن است که تازه به این موضوع فکر میکنم و ایکاشهایمان شروع به نمایش خود میکند و باعث میشود به میزان زیادی وقتمان را باز اینجا تلف کنیم،این یکی از اصولی است که من سالها زیادی با ان دست و پنجه نرم میکنم .

شاید باید این موضوع را این گونه مطرح کرد نداشته هایت را که انتحاب کردی، داشته ها به سراغت خواهند امد 

این پارگراف که چند ماه پیش ان را در یکی از نوشته  های محمد رضا شعبانعلی دیده بودم ضربه ای کوبنده برایم بود ، چند سالی است که چند کار را با هم انجام میدادم و خیل یتمایل داشتم که همه چیزرا با هم داشته باشم و شاید با این روش میخواستم طعم موفقیت را بچشم ،با خواندن ان متن همه داشته هایی که زیاده خواهی بود را از خود دور کردم و انها را کنار گذاشتم و با انها خداحافظی کردم در این مدتی که ان داشته های در حاشیه ام را ول کردم چند باری وسوسه به سراغم امد که دوباره انها را به داشته هایم بازگردانم اما هربار با به یاد اوری ان پاراگراف بالا اتش زیاده خاهی من خاموش میشود و به حالت عادی برمیگردم و به مسیر خود ادامه میدهم 

ان روزها که چند کار را با هم انجام میدادم انقدر به اشقتگی ذهن دست و پنجه نرم میکردم که در خانه و جمع دوستان من را حواص پرت میدانستن و خودم هم به خود قبولانده بودم که من فراموشی دارم ،و مشکلی در به خاطر سپردن دارم بعد از انکه تصمیم گرفتم که برنامه های زندگی خود را اولویت بندی کنم بعد از مدت زمان کوتاهی دیدم فراموشی من به طرز غیر ثابل باوری خوب شده و نکته جالب اینجاست که من حرفهایی که خانواده و یا دوستان قبلا زدند و فراموش کرده اند را هم به انها یاد اوری میکنم و این را مدیون ان پاراگراف و نویسنده ان هستم که نظم را برای من به وجود اورد و هر روز سعی بر ان دارم که از روز قبل بهتر باشم.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۵ ، ۰۸:۲۶
ناصر ابراهیم زاده
چهارشنبه, ۸ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۲۴ ب.ظ

منفی بافان خیر اندیش

چند سالی میشود که انسان مثبت نگر خوش بین کمتری را در اطرافم میبینم و شاید اینطور باید بیان کنم بغیر از تعداد محدودی از دوستان که تعدادشان اینقدر کم است که باید انها را در ویترین نمایشگاها و یا در موزه ها  نگهداری کرد،چند وقتیست که با دوست جدیدی اشنا شدم ایشان هم خیلی سرشناس هستند و هم محبوب به میزان زیادی هم باسواد هستند و کتابخانه ای بزرگ همراه با تعداد زیادی کتاب در اختیارشان است ،ایشان تمایل زیادی دارن در نشریه ای که مالک ان هستند با هم کار کنیم در گفتگویی که با هم داشتیم به من گفت که نگران محتوا نباش،ما از نظر محتوا غنی هستیم 
پی نوشت‌: چند هفته ای است که از کاری که در ان فعالیت میکردم کناره گیری کردم و بابت خروج از ان دلایل زیادی برای دوستانم ساختم تا بتوانم حد اقل انهارا قانع کنم ،این روزها اطرافیان هم خود را شریک زندگی شما میدانند و شما در قبال انها موظف به پاسخگویی هستید به هر حال کاری نمیشود برای انها کرد بهترین راهی که من برای خود در نظر گرفته ام این است که برنامه هایی که در ضمینه کاری خود در نظر گرفته ام را به انها بگویم به قول سهیل رضایی من چیزی ندارم که در کتم قایم کنم،  این به اشتراک گذاری در اکثر دوستانم گنگی و ابهام را به وجود می اورد و باعث میشود شروع به انتقاد از همان انتقادهایی که از شما و کارهایتان میکنند را برای من به وجود اورند شاید برای شما این مبحث خنده دار باشد ولی من با هر بار که کسی هدفها و برنامه های من را زیر سوال میبرد و شروع به منفی بافی دراین ضمینه میکند ،انرژی مضاعفی را به من منتقل میکند و سبب میشود من امیدوارانه تر به راه خود ادامه بدهم.
یکی از مشاغلی که این روزها اکثر دوستان هم رده سنی من به دنبال ان است کار افرینیست که تعداد زیادی از افراد از جمله من در پی ان هستیم ،چند وقت پیش در یکی از نوشته های وبسایت محمد رضا شعبانعلی  ایشان اشارهای داشت به شغل محتوا افرینی که کشور ما یکی از بازارهای بکر در این راستا را داراست ان مطلب گوشه ذهنم بود تا اینکه در گفتگو با دوست جدیدم که پیشنهاد کرده بود که با او همکاری داشته باشم محتوا افرینی نقش پرنگتری در ذهنم به خود گرفت بعد از اتمام گفتگو دوستم تعدادی از مجله هایی که قبلا چاپ شده بود را به من داد تا نگاهی به ان انداخته باشم،بعد از مروری که بر ان چند جلد مجله داشتم حالم اینقدر بد شد که ان شب خوابم نمیبرد .دوست من برای زنده نگه داشتن بزینسش با مخاطب خداحافظی کرده بود و درهر جلدش در ابتدا در پیش گفتار از مسئولین گلایه میکرد که چرا هزینه چاب مجله اش را نمیدهند 
تعداد مخاطبان به اندازه تعداد کسانی بود که یا عکسشان در ان چاپ شده ویا از انها در مجله نامی برده شده.
پی نوشت۱: شاید این مطلب را به عنوان چرک نوشته باید قرار داد و شاید هم این تخلیه منفی نگری من باشد 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۱۲:۲۴
ناصر ابراهیم زاده

چند روز پیش بعد از هرس زمستانی درختان ،مشغول به سوزاندن انها بودم و در تنهایی به مسائل مختلفی که از ذهنم عبور میکرد فکر میکردم که با دیدن این دود غلیظ به یاد کتاب پیچیدگی و سیستم های پیچیده افتادم و طوری به دود و آتش خیره شده بودم که انگار بار اولی است که این پدیده را دیدم ،تا غروب ان روز ذهنم درگیر نظریه اشوب و پیچیدگی سیستم های پیچیده دور میخورد و غرق در دود وشعله های ان بودم ، از ان شعله ها چند عکسی گرفتم تا ان را اینجا به اشتراک بگذارم و در رابط ه با ان یادداشتی بنویسم تا این نوشته خود جای بیشتری را در رابطه با سیستمهای پیچید در گوشه ذهنم داشته باشد و در زمانهای دیگری در این باره بیشتر مطالعه داشته باشم .

پی نوشت0:مدتی است که از شبکه های اجتماعی گریزان شده ام و اکانتهای اینستاگرام و فیسبوکم را به حال خودشان رها کرده ام  و این رهایی برای من وقت بیشتری به ارمغان اورده است که ان را صرف مطالعه درباره ذات شبکه های اجتماعی و به وجوذد امدن انها و نحوه هزم انسانهادر خود و افشا کردن حریمی که قبل ترها ان را حریم خصوصی میدانستیم و به وجود امدن این دیوارهای شیشه ای اگر چه همراه خود تعدادی زیادی از دوست و اقوام و فامیل را گرد هم جمع میکند و این گردهمایی شاید همان سله رحمی باشد که قبل ترها همه  ان تاکید میکردند و اصرارمان بر این بود که از حال هم باخبر باشیم و رابطه هایمان پایدار تر شود .

پی نوشت شبکه اجتماعی:این روزها اکثر اعضای شبکه های اجتماعی به جای اینکه از حال همدیگر باخبر شوند پا را از ان فراتر گذاشته اند و با به اشتراک گذاشتن سفره شام و یا میزی که برای مناسبت سنتی که صرفا بخاطر به اشتراک گذاری چیده شده و برای افراد حاضر در ان مناسبت بی اهمیت است و یا پز دادن لحظه نگارهایی که تصادفا و یا با هزینه زیاد برای ما به وجود امده و با این نگرش که دوستان و همه انهایی که شبکه های اجتماعی ما را به ان متصل کرده ضد حالی زده باشیم و به انها بفهمانیم که به ما چقدر خوش میگذرد غافل از اینکه با حلوا گفتن  دهانی تا به امروز شیرین نشده است 

از اینکه در رابطه با شبکه اجتماعی نوشتم 2دلیل قانع کننده برای خودم ساخته ام اولی اینکه شبکه های اجتماعی جزعی ازسیستمهای پیچیده است دوم اینکه از شبکه های اجتماعی دل خوشی ندارم ،امیدوارم درهم نوشتن رنجش حال خواننده عزیز نباشد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۵ ، ۰۰:۱۲
ناصر ابراهیم زاده
يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۵۹ ب.ظ

وام گرفتن از نام دیگران

وام گرفتن از نام دیگران در ساعت12.55دقیقه روز یکشنبه 95.10.05ضربه ای سنگین به من وارد کرد تا در رابطه به ان فکر کنم و شروع به نوشتن کردم برای اینکه بیشتر به این موضوع فکر کنم نوشتن را کنار گذاشتم تا شاید در رابطه با ان کشفهای دیگری برای من رخ داده باشد .

چندی پیش که گمان کنم یک سالی وچند ماه از ان میگذرد تصمیم گرفته بودم که برای خود وبلاگ درست کنم و نتیجه اش ان شد که الان میبینید ،متاسفانه حدودا یک سالی به سراغ وبلاگم نمی امدم و مثل الان خود را موظف نمیکردم به نوشتن و به خاطر کمال طلبی زیاد نمی توانستم برای اینکار وقت اختصاص دهم ،این داستان گذشت تا رسید به چند روز پیش که تصمیم جدی برای نوشتن گرفتم و با خود قرار گذاشتم که برای 3 ماه اینده هر روز حداقل یک مطلب به انتشار برسانم،و امیدوارم دچار اهمال کاری نشوم و بتوانم در این زمینه به خودم کمک کنم تا از نوشتن بیشتر لذت ببرم .از این بحث که بگذریم دیروز در حال سرچ کردن فلبداهه در گوگل بودم و یک دفعه به ذهنم خطور کرد که نام وبلاگ خود را جستجو کنم ،بعد از انتهای جستجو و یافتن چند مورد هم نام های وبلاگ متوجه شدم که نامی که من برای وبلاگم گرفته بودم کپی از نام وبلاگ دیگری بود ،در ان لحظه اینقدر نزد خودم شرمنده بودم که مات و مبهوط به اشتباهی که کرده بودم فکر میکردم که چرا من در طول مدت به این موضوع فکر نمیکردم و شاید یک جایی در گوشه ذهنم وجود داشته و من از ان فرار میکردم ،به هر حال وضعیتی که الان در ان به سر می برم زیاد خوب نیست و با مقدار زیادی وجدان درد ساعات خود را سپری میکنم و برای ساخت نام وبلاگ خود در حال اندیشیدنم و امیدوارم ایندفعه بتوانم نامی را خود پدید اورم و ان را رشد دهم و با فعالت برای رشد این نام ان را تبدیل به برند کرده باشم .

این داستان ادامه دارد و در چند روز اینده دوباه در این باره خواهم نوشت.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۱۲:۵۹
ناصر ابراهیم زاده
يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۳۴ ق.ظ

دستهای پینه بسته

چند روزی میشود که فعالیت فیزیکی زیادی را برای خود ساخته ام و با اینکه مدتها میشود که از این نوع کارها دور بوده ام ،با اینکه حجمشان زیاد است هر روز احساس میکنم که با انجام دادن انها انرژی بیشتری به سمت من روانه میشود الان که در حال نوشتن این مطلب هستم با نشاط تر از گذشته مینویسم .

تعداد زیادی از کارشناسان و متخصصان تفکر سیستمی بر این عقیده هستند که ما در اینجا از تفکر سیستمی کم بهره میبریم و زیاد به خود فشار نمیاوریم که برای بهتر کردن حال روز خود و جامعه خود فکر کنیم تا با تفکر درست تر اینجا را برای زندگی جای بهتری کنیم برای خود و همنوعان خودمان از این رو نکته قابل توجه دیگری را باید به ان افزود و ان این است که درصد زیادی از ما از کار کردن هم میگریزیم و دوست داریم کسی دیگر جور سختی را برایمان بکشد ،در حالی که کلید هر کسی در جیب خودش هست،اگر قرار باشد ما در زمینه های مختلف رشد و پیشرفت کنیم باید عزم خود را جزم کنیم و هر یک به نوبه خود با پذیرش مسئولیت برای خود طعم مسئولیت پذیری را بچشیم و از این نگرش قهرمان گونه که یکی از قابلیتهای فرهنگی ما هم حساب میشود دست یکشیم و همه تقصیرها را بر سر انهایی که در بخشی مسئولیت را برگزیده اند نیندازیم .

انهایی که امروز برای بهتر شدن این سرزمین تلاش میکنند افراد کمی هستند و متاسفانه بعضی از ما انها را به یک چشم مینگریم در صورتی که تعداد بسیاری زیادی از این افراد چیری جزء بهتر کردن وضع موجود و رشد و پیشرفت جامعه و رسیدن به جایگاهی بهتر چیز دیگری را در سر نمی پرورانند،اما افسوس که دوستان زیادی با قرار دادن خود در هاشیه و به نگاه کوتاه بینانه ای به جزئیات بیهوده خود و زندگی و وقت خود را صرف ان میکنند و نقادانه انها را بزرگ میبینند و از کلیات مهمتر خود را باز میدارند.

پی نوشت :همانظور که همه ما میدانیم ما کشور کم تر توسعه یافته ای داریم و اگر قرار باشد خود را توسعه یافته کنیم و یا زودتر خود را به انان برسانیم باید هر یک در جایگاهی که قرار داریم با تلاش و کوشش و درست کردن نگرش نفادانه خود و تقبل احساس مسئولیت بیشتری برای خود در برخورد با مسائل پش رو ما داشته باشیم، به دیگرانی که منتقدانه از غلت بودن راه انها صحبت میکنیم و یا بعصا به انها توهین میکنیم دست بکشیم و باز نگری داشته باشیم به نوع نگاه خود و این رفتار عجولانه بچه گانه خود را کنار بگذاریم و هر یک برای برداشت میوه های این باغ(ایران)،دانه های خود را در این خاک حاصلخیز بکاریم و با زحمت کشیدن این درخت را بارور کنیم از میوه های این درخت استفاده کنیم و یادمان نرود که نوع و تعداد و روش کاشت بذر هر فردی با دیگری متفاوت است و از این رو ما باغی خواهیم داشت که تعداد زیادی از درختهای متنوع پر محصول را داراست و با این کار دیگر فقط از تک دختهایی که تعدادشان کم است انتظار بیهوده نداریم و توانسته ایم به بقای زیبایی این باغ کمک کرده باشیم و اینجاست که توانسته ایم به سمت توسعه یافتگی گام برداریم یا شاید از انها هم بگزریم و شاید روزی منتقدین منفی نگر اسبق برای جامعه کمتر توسعه یافته ای  اموزگاری شود و همانند سخرانهای انگیزشی مثبت نگاه کردن را به دیگران بیاموزند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۰۰:۳۴
ناصر ابراهیم زاده
جمعه, ۳ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۰۹ ق.ظ

من،ابراهیم و همشهری

بعضی روزای هفته از مسیری که عبور میکنم از ابراهیم دوست روزنامه فروشم روزنامه همشهری میخرم ،من ابراهیم رو چند سالی میشناسم اون با اینکه از ناحیه پا دچال مشکل است با ان حال هم دست خود را به طرف کسی دراز نمیکند و برای تامین نیازهای خود و خانواده خود تلاش میکند ،چند باری با هم صحبت کردیم رفتار خیلی دوستانه و صمیمی دارد شاید بهتر باشد اینطور این موضوع را بیان کنم در میان انبوه دوستانی که در اطرافم با انها در ارتباطم جزء محدود ادمهایی است که منفی بافی نمیکند و امیدوارانه در حال تلاش است.در مکالمه قبلی مان به من گفت که از شهرداری شهر نشتارود مجوز گرفته تا ادامه کارش را در کانکسی ادامه دهد،او یکی از مظاهر انگیزاننده من به حساب می اید و هر باری که او را میبینم به او افتخار میکنم.  

پی نوشت 1:از صفحات روزنامه صفحه اقتصاد و بورس را برای خودم جدا میکنم و مابقی را به دوستانم هدیه میدهم تا شاید در ان محتوایی که دنبالش میگردند را بخوانند،بعضی روزها فقط صفحه اقتصاد را در ان میبینم و روزهایی هم صفحه بورس در ان موجود است این مابین نمیدانم همشهری روزنامه اش را اینطور چاپ میکند یا ابراهیم روزنامه هایش برهم ریخته است ، این موضوع اینقدر بی اهمیت است که ارزش ان را ندارد که راز ان را کشف کنم چون فکر میکنم در شرایط موجود هر سه ما(من،ابراهیم،همشهری) از این موضوع راضی هستیم و پیگیری این کار موجبات دلنگرانی ما خواهد شد .

پی نوشت2:موضوعی که امروز من را شگفت زده کرد این بود که صفحه اقتصاد امروز همشهری از دفعات قبل هم کمتر شده ، این تصویر برای من بیان گر دو موضوع است.یا ما در ضمینه ای به این مهمی که رهبری بخاطر ان نام امسال را اقتصاد مقامتی گذاشته محتوا در این راستا کم موجود است و یا وضعیت اینقدر کسل کننده است که خبر نگارانمان از یک نواختی و رکود در این ضمینه دچار افسردگی شده اند و شاید بهتر باشد در این وضعیت برای انها کلاسهای انگیزشی برگزار کرد تا شاید با دید مثبت تری به بازنگری این موضوع بپردازند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۵ ، ۰۰:۰۹
ناصر ابراهیم زاده