ناصر ابراهیم زاده

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۰، ۱۰:۳۷ ق.ظ

بی برنامه گی در یادگیری

امروز صبح که داشتم از خونه به سمت محل کارم میرفتم احساس خوبی نداشتم وتو یک گفتگوی درونی به خودم میگفتم که چرا کاراییم تو موضوع های مورد علاقه مثل یادگیری کم شده و چرا نمیتونم خیلی روی موضوعهای مهمی که بهشون علاقه مند هستم  و کاهای مورد نیازدر اون مورد رو به طور متداوم نمیتونم انجام بدم، به ذهنم رسید که بهتره یکم اینجا بنویسم تا شاید این نوشتنه بتونه کمی من رو به خودم نزدیک تر کنه، شاید این موضوع خیلی خوشایند نباشه اما به هر حال گهگاهی ما از خود واقعیمون دور میشیم یا شاید خود واقعیمون همونی باشه که الان هستیم! به هر حال چه خود واقعیمون باشیم و یا تظاهر به اینطوری بودن میکنیم یا گم شده ایم و در جستجوی خودمون هستیم یا هر بلای دیگه ای که سر خودمون آوردیم یا بر اثر اتفاقفاتی که در مسیر زندگی برامون به وجود اومده که احوالمون از درون خیلی حس خوبی نداره.با همه این شرایط به نظرم باز در این وضعیت نامطلوب هم به اخر خط نرسیدیم بلکه به نظر میاد که میشه با گامهای کوچکی که در مسیر تغییرذ وضع موجود یا آسان تر اینکه بهبود وضع موجود بتونه به ما کمک کنه تا کم کم به مسیر اصلی و یا دوست داشتنی خودمون برگردیم و برای یادگیری بیشتر زمان بگذاریم.

خب اگر فرمولی رو انتظار دارید که داشته باشم باید خدمتتون عرض کنم که همینجاجا داره که عذر من رو بپذیرید و خوندن مطلب رو بیخیال بشید چرا که این روزها دچار این نوع رفتارم و در پی ساماندهی خود برای برون رفت از این وضعیت هستم. شاید انتخاب عنوان بی برنامه گی درست نباشه و علت بروز همچین رفتاری علل و عواملی دیگه ای داشته باشه مثل بی توجه ای یا عدم تمرکز روی موضوعات مهمی که علاقه دارم بیاموزم یا تنبلی یا شاید هم تاثیرات ترکیبات شیمیایی بوده باشه wink به هرحال هرچه که باشه نیازمند اصلاح داره و به نظر میرسه که اگر قراه که از این وضعیت برون رفتی داشته باشم چاره ندارم که دوباره یه بازبینی روی رفتارهایی که انجام میدم داشته باشم و تلاش کنم تا خودم رو به مسیری مورد نظر خودم هدایت کنم و در بخشهایی هم که نیاز هست رفتارم رو مدیریت کنم و در حد توان اصلاحاتی رو که نیاز هست رو انجام بدم تا دچار احساس نارضایتی از عملکرد خود نباشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۰۰ ، ۱۰:۳۷
ناصر ابراهیم زاده
جمعه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۵:۴۶ ب.ظ

فریب کاری چطوری میتونه رابطه رو نابود کنه

با اینکه این نوشته به خودی خود مستقل هست اما بهتره که این موضوع رو هم ادامه نوشته قبلی در نظر داشته باشد چرا که احوالات و افکار امروز من هم ادامه لحظاتی هست که بر من گذشته و امیدوارم که درک بهتر و فهم بیشتری از کلک بازیهایی که میتونه در یک رابطه به وجود بیاد رو بفهمم و یاد بگیرم و این تخلیه ذهنی کمک کنه تا یک مقدار واقعبینانه تر به رابطه های و ارتباطاتی که در مسیر زندگی برای من به وجود میاد رو با نگاهی دقیق تر مد نظر داشته باشم.

من مربی ارتباطات نیستم و این توضیحاتی که اینجا برای خودم مکتوب میکنم صرفاً توجیحاتی هست فکر میکنم بیانش باعث میشه کمی  از لحاظ ذهنی خالی بشم، اونچه که در رابطه با دانش ارتباطات در ذهن من نقش بسته بیشترش رو در مطالعات آزاد و در وبلاگها و سایت متمم و بخشی رو هم در تعدادی کتاب در همین زمینه و تجربه چند ساله در محیط اجتماعی و زندگی شخصی برام اتفاق افتاده در نظر داشته باشید و هیچ اعتباری علمی رو نمیشه براش در نظر گرفت البته راحت ترم که شما این حرف ها رو فقط از دید یک نفر که کمی حالش گرفته هست و کسی رو واسه گفتگو رو در رو نمیخواد در نظر بگیرد و هر جایی احساس کردید که متن مزخرف و حوصله سر بر شد مرورگرتون رو ببندید و برید به کارهای مهم ترخودتون برسید چرا که واقعا دوست ندارم که وقت کسی رو با افکار و احساسات برهم ریخته خودم بگیرم و موجبات نارحتی رو به وجود بیارم .

راستش قبل از نوشتن این مطلب با خودم فکر میکردم که امروز چه عنوانی رو بهانه کنم تا کمی بنویسم که هم وبلاگ رو به روز کرده باشم و هم با این کار مصمم تر باشم برای وقت گذاشتن بیشتر برای نوشتن در اینجا چرا که فکر میکنم تو طول مدت یکی دو سال گذشته بیشتر وقتم رو برای پایداری رابطه های که ارزشش رو نداشت گذاشتم و داشتم بیهوده سعی میکردم رابطه های از هم گسسته  و دربو داغون رو با چسب به هم بچسبونم، امیدوارم در آینده خودم رو برای این اهمال کاری در مطالعه و یادگیری ببخشم و خدا هم منو ببخشه که در طول این مدت از مسیر رشد کمی منحرف شدم و بیشتر درگیر روزمرگیهای خودم شدم و بیشتر وقتم رو صرف افرادی کردم که دغدغه ای مشترک با هم نداشتیم و من گمان میکردم همراه و هم مسیریم و الان که با دقت بیشتری به این دوران نگاه میکنم کلی ای کاش برام مونده که بهتر بود برای اونها وقت میگذاشتم فقط برام مونده.

قرار بود راجع به فریب کاری و اینکه چطور یک انسان میتونه با فریب کاری و عدم صداقت رابطه های عمیق رو منهدم کنه صحبت کنم اما اینقدر این دلم پره که وقتی شروع به ابراز کردن میافته به هر سمت و سویی میره، شما این رو بگذارید رو حساب پریشان فکری و داغون بودن احوالات یک فرد فریب خورده که فکر میکرد خیلی از ارتباط و برقرار کردن رابطه های عمیق میدونه و گمان میکرد که بهترین رابطه ها رو ساخته و صمیمیت و صداقت خودش غالب بر رابطه میشه و با این روش احساس  و شرایط بهتری رو در رابطه به وجود میاره اما دریغ از اینکه متوجه باشه که صداقت در رابطه اگر دو طرفه نباشه دیر یا زود رابطه فروپاشیده میشه یا اگر فروپاشی نشه دیگه به حالت قبل بر نمیگرده .

 نکته: همونطور که در نوشته قبلی هم اشاره کردم منظور من از رابطه های عمیق رابطه هایی هستند که وقت و انرژی زیادی براش صرف میکنیم هست این میتونه رابطه پدر و مادر با فرزند باشه یارابطه عاطفی زن و شوهر یا رابطه دو تا همکار یا دوست یا ارتباط رئیس و کارمند و برعکس باشه(جنبه عاطفی رو مد نظر هست) البته بازهم بستگی داره به اینکه در کدوم یک از این چند نمونه اسیب دیده باشیم و اینکه همین چند نوع ارتباطی که بیان کردم خودش میتونه شامل جزعیات بیشتری بشه که الان فرصت پرداختن بهش نیست از این منظر که اطلاعات من در این زمینه کافی نیست و اگر شما میخواین جزعیات هر یک رو برسی کنید پیشنهاد من www.motamem.org هست، اینجا میتونید اطلاعات کافی در این زمینه های مختلف بدست بیارید. منابع دیگری هم هست که در بستر اینترنت موجود هست.

خوب بریم به بحث خودمون بپردازیم به اینکه چرا فریب کاری و عدم صداقت در رابطه پدیدار میشه. بگذارید در اینباره داستان رابطه یکی از دوستانم با همسرش رو براتون به عنوان مثال تعریف کنم البته قبل از اینکه داستانش رو نقل کنم ازش اجازه این کار رو گررفتم. دوستی داشتم که چند سال پیش در رابطه با همسرش به مشکل برخورده بود نوع مشکلش فریب کاری و صادق نبودن و ...بود، اومده بود سراغ من تا درد دلهاش رو گوش کنم و بهش کمک کنم تا تصمیم درست تری بگیره، اون روز چند ساعتی باهم گذروندیم و دوستم جزعیات مسئله خودش رو بهم گفت منم بعد از شنیدن متوجه شدم که هر دو اونها تا حدودی مقصر به وجود اومدن این وضعیت شدند بعد از چند جلسه گفتگو دوستم رو متقاعد کردم که یک فرصت مجدد به خودش و همسرش بده و رابطه رو از نو بازسازی کنند، اونها چند وقتی رو در ظاهر با آرامش گذروندن اما طولی نکشید که دوباره رابطه دچار مشکل شد با این تفاوت که این بار شدت اسیبی که دیدند بیشتر از دفعه قبل بود، دوباره دوستم اومد سراغم و جزعیات مشکلش رو برام بازگو کرد، راستش رو بخواین اونجا بود که متوجه شدم که من مسئله دوستم رو دفعه قبل خوب متوجه نشده بودم و به نظر میومد که من با این نگاه خیر خواهانه از نظر خودم که فکر میکردم بهتره رابطه این دو برقرار بمونه اسیب بیشتری به دوستم وارد کرده بودم اما این بار دیدم که این بنده خدا دوباره و سه باره از همون سوراخی نیش خورده که بار اول خورده، اون روز خیلی شرمنده دوستم شدم و این بار فقط گوش کردم . بعد از اینکه فهمیدم کاری از دستم برای او بر نمیاد روانشناس متخصصی رو پیشنهاد کردم. بعد از گفتگوی این زوج با روانشناس و مشاور خانواده متاسفانه رابطشون کلاٌ از بین رفت و این دو تصمیم گرفتند که مسیر خودشون رو از هم جدا کنند و زندگی جدیدی رو هر یک برای خودشون به وجود بیارند. الان  چند سالیه از این اتفاق میگذره و میبینم که دوستم خیلی خوشحال تره و رضایت بیشتری از زندگی خودش داره و اتفاقاً خیلی هم در زندگیش شخصیش رشد و پیشرفت داشته.

حالا اگر بخوایم نتیجه گیری کنم باید بگم که اولاً متوجه شدم که آگاهی من در مشاوره دادن در این زمینه خیلی کم بود و بهتره که با خیال دانایی خط اشتباه به افراد ندم هر چند این کار من خیر خواهانه به نظر میرسید اما من مسیر درستی رو به دوستم نشون نداده بودم و باعث شده بودم که زمان زیادی رو صرف اون رابطه کنه و دوم اینکه رابطه ای که در هم شکسته رو نمیشه با چسب به هم چسبوند. شاید نتیجه اخلاقی قشنگی نبوده باشه اما بعضی از موضوع ها چون قواعد اخلاقی توش رعایت نمیشه و نادیده گرفته میشه اخلاقی بودن یا نبودنش نتیجه کار رو عوض نمیکنه .

نمیدونم این مطلب هیچ ربطی به فریب کاری و تاثیرش بر از بین بردن رابطه های عمیق داشت یا نه. همونطور که در ابتدا اشاره کردم نوشته های این روزهای من زیاد سرو سامان درست و حسابی نداره و صرفاً فقط ابراز عواطف و احساسات و به گمان خودم تخلیه ذهنی و انتشار مطلب برای خالی نبودن وبلاگم هست و اینکه بتونم با این کار یکمی مصمم تر بشم برای بیشتر نوشتن و بیشتر وقت گذاشتن برای رشد فردی خودم.

امیدوارم هرکجا که هستید برقرار باشد و مراقب خودتون باشید که در دام فریب کارهایی که فقط به منافع خودشون در رابطه فکر میکنند نیافتید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۹ ، ۱۷:۴۶
ناصر ابراهیم زاده
سه شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۹، ۱۲:۴۹ ق.ظ

ناراحتی هایی از جنس غم

شاید خیلی جالب نباشه که بعد از این همه وقفه در نوشتن یک همچین عنوان با بک گارانت غم رو بنویسم. راستشو بخواین تو چند ماه اخیر زیادی از لحاظ جسمی و فزیکی و ذهنی رو به راه نبودم به شکلی از مبتلا شدن به کرونا دردهام شروع شد و بعد به جراحی کشیده شد و بعد هم به فوت یکی از نزدیکان توسط ویروس ملعون کرنا و در انتها هم دلشکستگی و دلزدگی زندگی شخصی و  فروپاشی روابط عمیق دوستی

اگر نسبت به من از قبل شناخت داشته باشید یا اینکه نوشته های دیگه من رو قبلا دیده و خونده باشید متوجه میشید که همیشه سعی کردم مثبت بوده باشم و نوشته هایی امیدوار کننده و تا حدودی انگیزاننده بنویسم، نمیخوام بگم ادم هپی و شادی هستم اتفاقاً دوستای نزدیک و خانواده من از حالت جدی و خنثی بودن من در ارتباط گاهی شکایت میکنند اما خودم اینطور فکر میکردم که زمانی که قرار نوشته من رو افرادی دیگه ای بخونند بهتره که احساسات درونی خودم رو بهتر کنترل کنم و اونچه که بیان میکنم باعث غمگین تر شدن افرادی که نوشته هام رو میخونند نشه این رو از این حیث میگم که همونطور که میدونید ما جامعه ای داریم که خیلی خوشحال نیست شاید هم در اطراف شما موجودات خوشحال و راضی موجود باشه اما اونچه که من مشاهده میکنم و با توجه به ارزیابی که از متوسط اطرافیام بر آورد میکنم ناراحتی و نارضایتی مشهود تر هست . بهتره در حال حاضر از این بحث جامعه شناسانه بگذریم چون دنیای درون من این روزها خیلی رو به راه نیست و در رابطه با دنیای بیرون زمان دیگر وراجی خواهم کرد.

خواستم یکمی نق بزنم و ثبتش کنم تا شاید با این کار تخلیه احساسی بشم و احساساتم رو با این کار به باد فراموشی بسپرم 

داستان غم گین امروز من در مورد رابطه های عمیقی هست که با سهل انگاری و بی خردی یا شاید هم نادانی و بی عقلی و بی مسئولیتی همراه با عدم درک درست از نوع رابطه و مقدار زمانی که برای اون هزینه کردم. بعد از سالهای طولانی متوجه میشی که تمام تارو پود بافته های تو در لحظه ای خاکستر میشه و با غبار نامرئی هوا مخلوط میشه و جوری محو میشه که دیگه قابل مشاهده نیست و اونچه که مونده فقط دنیایی از خاطره تلخ و شیرینی هست که از گذشته در ذهن تو بر جای مونده و پاک کردن اینها امکان پذیر نیست فقط میشه در بلند مدت کمرنگترشون کرد و از کنارشون گذشت. جزعیات ناراحتی های امروزم رو به خاطر خصوصی بودنش نمیتونم به راحتی بیان کنم و به نظم درست هم نیست در فضای عمومی ادم از زخمها احساسی و اسیبهای که در زندگی شخصی میبینه بنویسه شاید بعداً در قالب داستانی با به کار گیری شخصیتهای فرضی به جزعیات ناراحتی های از جنس غم این روزهای خودم داستان سرایی کنم .

راستی در بالا به رابطه های عمیق اشاره کردم، بد نیست که تعریفی از رابطه های عمیق رو اینجا ذکر کنم.

رابطه های عمیق میتونه رابطه زناشوئی، رابطه دو تا رفیق که سالیان طولانی با هم وقت گذروندن، رابطه با همکارمون که خیلی باهاش صمیمی شدیم یا رابطه فرزند با پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده بوده باشه.

اگر بخوام تعریفی در این باره داشته باشم باید خدمدتون عرض کنم که از نظر من رابطه عمیق به رابطه ای میگن که در اون انرژی،زمان ، احساسات و عشق و هزینه های دیگری جاری بوده و ساختن مجدد به هیچ وجه اون رو مثل قبل نمیکنه و شک و تردید اینکه دو باره زخمی و داغون بشی همیشه متصور هست.

به نظر من برای برقرار کردن ارتباط موثر و خوب باید هر دو یا چند نفری که رابطه وقت میگذارند و هزینه میکنند بهتره که کمی واقع بینانه به این موضوع نگاه کنند و اگر جایی متوجه این شدند که برقراری این رابطه اشتباه بوده یا بعد از این اشتباه هست اگر قرار هست ازش خارج بشن بهتره که اونچه که بر اونها گذشته رو از یاد نبرند و با تنش کمتر  و اسیب رساندن کمتری به خود و دیگران ارتباط رو پایان بدند.

نمیخوام زیاد این موضوع رو پیچیده کنم و ناراحتی به وجود اوده رو زیاد بزگ نمایی کنم چرا که اگر ناراحتی به وجود اومده صرفا برای من بوده و این دلشکستگی احساسات درونی من هست که بر من گذشته و داغونم کرده، امیدوارم که با این اتفاقاتی که افتاده منبعد یکمی واقع بینانه تر حواسم به افرادی که اطرافم هستند و خیلی به من نزدیک میشن بوده باشه و زیاد روی رابطه ها احساساتم رو خرج نکنم چرا که بزرگترین ضربه های که من در طول عمرم چشیدم  ضربه عاطفی بوده، البته باید این رو عرض کنم که من زیاد ادم احساسی نیستم اما هر چقدر هم که منطقی فکر کنم باز هم انسانم و انسان بودن بدون درک و احساس یعنی ماشین .

خوب بهتره که خودم رو جمع و جور کنم و احساسات وامونده رو بیخیال شم چرا که در طول مدت چند ساله همین اسیب های احساسی من رو از هدف و برنامه ای که برای بلند مدت خودم چیده بودم رو ازم دور کرده. امیدوارم این ابرازات بهانه ای باشه برای ادامه دادن برنامه هام و تداوم در نوشته های من در اینجا و جاهای دیگه ای در فضای دیجیتال.

امیدوارم که واقعبینانه تر به روابطتون بپردازید و مراقب باشید تا اونجایی که راه داره ضربه نزنید و لطمه نبینید.

برقرار باشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۹ ، ۰۰:۴۹
ناصر ابراهیم زاده
يكشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۶، ۰۸:۵۰ ب.ظ

عینکی که ما بر چشم داریم

هر یک از ما دنیا رو از دریچه نگاه خودمون میبینیم و این عامل بستگی به این داره که در مسیری زندگی تا به امروز با چه حوادث و اتفاقاتی برخوردیم و چه چالشها و مشکلاتی برای ما پیش اومده، اینکه چطوری با مسائل برخورد کردیم، ایا تا به امروز برنده بودیم یا بازنده و عوامل متعدد دیگه ای که هر یک میتونند تغییری در ساختار ذهنی ما به وجود بیاورند. همه این نکاتی که در بالا به اون اشاره کردم میتونه برای هر فردی اتفاق بیافته و هیچکس نمیتونه ادعایی در این مورد داشته باشه که اتفاقاتی که برای من افتاده سخت و دشوار تر از مشکلات بقیه انسانها بوده و من در زندگی سختی بیشتری رو تحمل کردم، این موارد میتونه مستقیم روی نگرش، رفتار، شخصیت و پاسخ ما به محیط و افراد تاثیر جدی داشته باشه. خُب همه اینها که گفتم از نظر من همون عینکی هست که میتونه نگاه ما رو به دنیا اطرافمون و موجودات همنوعمون تغییر بده. صرف نظر از اینکه این حرفهای من درست بوده باشه یا اشتباه، اونچه که من میخوام راجع بهش صحبت کنم این هست که چه کاری میشه کرد یا بهتر است بکنیم تا دنیا و مسائل و موضوع ها رو از زاویه دیگه ای ببینیم برای این کار در مرحله اول به نظرم بهتر هست با نگاه واقعبینانه تری به خودمون و رفتارمون و کردارمون داشته باشیم، شاید این کار کمی حوصله سر بر باشه اما اگر بخوایم طعم افکارمون رو عوض کنیم و وسعت دیدمون رو کمی بیشتر گسترش بدیم و جهان بینی جدیدی رو حس و لمس کنیم سپس بهتر هست کمی flexibility یا انعطاف پذیری رو برای خودمون به کار ببریم و تغییری در موضع خشک و شکننده ای ذهنی که در طول سالها گذشته بر ذهنمون حاکم بوده داشته باشیم، مطمئناً این حرف در بیان راحت هست اما در عمل گاردی که بر ذهنیت ما حاکم بوده به همین راحتی نمیگذاره این کار رو انجام بدیم (قابلیت تطبیق پذیری یکی از قابلیتهای مهمی هست که در انسان وجود داره پس با کمی تلاش و اراده میشه از پسش بر اومد) ما میتونیم این کار رو هم نکنیم و به دنیای اطراف همونطور که قبلاً باهاش برخورد میکردیم مجدداً برای خودمون مد نظر داشته باشیم اما از اونجا که انسانها تنوع و تحول رو دوست دارند به نظر به این می ارزه که این تغییر رو تجربه کنیم.
پی نوشت: این بیت مولوی رو از کتاب سیستمهای پیچیده محمدرضا شعبانعلی برداشتم.
پیش چشمت داشتی شیشهی کبود زان سبب دنیا کبودت مینمود 
کسی که عینک آبی رنگ بر چشم دارد، هر شیء تازهای در محیط را یک جسم آبی رنگ جدید میبیند و مثال جدیدی در تایید باور قدیمی که هر چه در جهان هست، آبی است. فقط کسی میتواند جهان را به شیوهای دیگر ببیند، که عینک آبی از چشم بردارد.
به هر حال این ما هستیم که انتخاب میکنیم که چه رفتار و نگرشی رو در زندگی انتخاب کنیم و کدامیک از رفتارهامون رو کنار بگذاریم خیلی اصرار ندارم که شما این کار رو انجام بدید فقط خواستم به این نکته اشاره کنم که به نظرم در اطراف ما تعداد زیادی عینک موجود هست که میشه از اون استفاده کرد یا نکرد به هر حال با هر یک از اینها میشه دنیای جدیدی رو تجربه کرد.
پی نوشت دوم: همونطور که قبلاً هم اشاره کردم آموختن یکی از بهترین فعالیتهایی هست که من دوست دارم در اون غرق بشم، در بعضی از مواقع با آموخته هایی مواجع میشم که به کل مفروضاتم رو منحدم میکنه و این دقیقاً اوج لذت برای من به حساب میاد یعنی شروع مجدد با عینکی جدید. امیدوارم دریچه دنیا رو زیاد برای خودمون تنگ نکنیم و در زندان ذهن تک بعدی گرفتار نشیم چرا که این امر ما رو از زیبایی های و تفاوتها دور خواهد کرد. صحبت از تفاوتها شد یادم افتاد که جامعه ما یکم سخت تفاوتها رو میپزیره گفتم به اهمیت پذیرش تفاوتها و دوستی با اون هم اشاره ای کرده باشم که ورود به دنیای تفاوتها هم چیزی از همین جنسِ دید چند بعدی ما میتونه باشه.   
 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۶ ، ۲۰:۵۰
ناصر ابراهیم زاده
يكشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۶، ۰۱:۵۶ ق.ظ

نقش خود پذیری در عزت نفس

طی چند هفته اخیر کتاب نظریه های شخصیت شولتز رو داشتم میخوندم، شاید بشه گفت با خوندن مطالبت این کتاب نگاه من نسبت به روانشناسی به نگرش جدیدی تبدیل شده باشه. البته هنوز کتاب رو تمومش نکردم و حدود 200صفحه ای مونده تا به انتهاش برسم اما تا همیجا هم برای بار دیگری مفروضاتم بر زمین ریختند و نگاه تازه ای به این علم پیدا کردم در حال حاضر این بهترین کتابی هست که خوندم (البته اخرین کتابهای خوانده شده برای من بهترینند) بخش زندگی نامه روانشناسها خیلی برام جالب بود از اینکه اونها هم چالشهایی همانند داشتند و در بیشتر موارد مثل من و شما اسیبهایی دیده بودند، اگر فرصت و علاقه به روانشناسی داشتید به این کتاب یک سری بزنید.

همونطور که قبلا هم اشاره کردم عزت نفس یکی از عواملی مهمی بوده و هست که بالا بردن سطح این عامل رو برای خودم از اون روزی که مفهومش رو متوجه شدم مد نظر داشتم به همین خاطر هر جا سر نخی مهمی برای افزایش عزت نفس پیدا کنم تلاش میکنم با همه راهکارهایی موجودی که در توان دارم و میدونم این مورد رو در خودم بهبود بدم و تثبیتش کنم، در لابه لای صفحه های این کتاب تاکید به خود پذیری رو مشاهده کردم (صفحه446 پاراگراف دوم) و از اونجا که به خود پذیری کمتر اهمیت میدادم و با توجه به اینکه این مطلب به نوشته قبلی هم ربط داره گفتم چند خطی در رابطه با این موضوع بنویسم.

از اونجایی که افراد کم عزت نفس عواملی از خود پذیری درشون یافت نمیشه اگر هم باشه خیلی کمرنگ هست تاکید بر این موضوع شاید جرقه ای باشه برای خود کم عزت نفس من تا بتونم تمرکز بیشتری بهش کرده باشم. خود پذیری به نظرم نگرش و برقراری ارتباط دوستانه و صمیمی با خود به حساب میاد به همین خاطر خود پذیری به این معنی برای من تلقی میشه، دوست داشتن خود واقعی بدون در نظر داشتن نظر دیگران البته گاهاً افرادی به اشتباه خود واقعی رو تکذیب میکنند و در پی ساختن و نوازش خود کاذب هستند.

پی نوشت در رابطه با خود کاذب: دوستی داشتم که هر چند ماه یک بار اسم جدیدی رو برای خودش انتخاب میکرد و بعضی وقتها اگر اسم جدیدش رو اشتباه میگفتی ناراحت هم میشد، طبق سنت و فرهنگ افراد نمایشی که متاسفانه درصد زیادی از جامعه ما این روزها این گارد رو به خودشون گرفتند و این وضعیت، وضعیت غالب بر سبک زندگیشون به حساب میاد نمیدونم این گارد تظاهر نمایی هویتی تا چند وقت دیگه در این جامعه وجود خواهد داشت و ادمها دست از این در سطح بودن و ماندن دست خواهند کشید. منظورم اینه که بهتره که خودمون رو همین شکلی که هستیم قبول داشه باشیم و بپذیریم تمام کاستی ها اگر در ما وجود دارند.

پی نوشت خود ناپذیری: دوستی داشتم که حدود 10 سال هست که درگیر کچلی کلش هست و تمام تمرکزش برای بازپروری موهاش هست . نمیخوام بگم که به ظاهرمون اهمیت ندیم منظورم این هست که در این روزها متاسفانه مشاهده میشه که هم و غم جمع کثیری از افراد شده رسیدگی  به سر و وضع،تغییر نام و غیره... البته با محتوای مغزی خالی، ساختن خود کاذب باعث میشه که ما از خود واقعی دور بشیم و از درون احساس پوچی کنیم و گمان میکنیم با این ظاهر سازی خود را سطح بالا تری کشانده ایم .قرار بود در ارتباط با خود پذیری بنویسم اما رفتم به سراغ تخریب خودهای کاذب به هر حال از این استدلالهای من بود. اگر به نتیجه ای نرسیدین میتونید بعد از اتمام متن حرفهای که زده شد رو قبول نکنید ، اما من این رو میپذیرم که اطلاعات و دایره کلمات من در این زمینه کم هست و این تمام اونچیزی بود که در این لحظه در رابطه با خودپذیری میدونستم. نقش خود پذیری به این دلیل در عزت نفس ما تاثیر بسزایی داره که ما وضعیت موجود رو قبول میکنیم و موقعیتمون رو دوست خواهیم داشت با این درک و مفهوم، به نظرم بعد از این خودباوری ما راحت تر و هدفمندار تر زندگی میکنیم و خواهیم توانست برای رشد خودمون و مسائل مهم  زندگیمون تمرکز بیشتر داشته باشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۶ ، ۰۱:۵۶
ناصر ابراهیم زاده
شنبه, ۹ دی ۱۳۹۶، ۰۵:۰۴ ق.ظ

چه انتظاری از خودمون داریم؟

سطح انتظار هر فردی نسبت به خودش در هر صورت و شرایط متفاوت هست، متاسفانه به نظر میرسه که بیشتر ادمها انتظاری فراتر از اون چیزی که در توانشون هست رو دوست دارند انجام بدند، حرفهایی که من در اینجا مطرح میکنم یک تحقیق علمی نیست بلکه این تحلیل از ذهنیت ادم بیمار و طلب کاری که از خودش انتظار چیزی فراتر از حد توانش داشته و داره هست، این فرد کسی نیست جز خود من و راستش رو بخوام اغرار کنم با اینکه تا حدودی مطالب مدیریتی و برنامه ریزی و روان شناسی و غیره ای که نیاز به نام اوریشون نیست رو خوندم بعد از این اگاهی باز سطح توقع و انتظارم رو در رابطه با خودم نتونستم کاهش بدم که هیچ از طرفی انتظاراتم هر روز از روز گذشته نسبط به خودم بیشتر هم شده.
این مدل رفتاری در ارتباط با خود به عوامل متعددی بستگی داره که من در حد توان و کشش مغزی خودم به اون نکاتی که به این عامل بستگی داره رو ذکر میکنم، مهمترین عامل به نظرم کمبود عزت نفس هست که این کمبود به وفور در جامعه ما موجود هست، برای بالا بردن سطح عزت نفس راه کار های متعددی موجود هست که تو همین ارجاع من در بالا حجم زیادی از مطالب و منابع رو میتونید ببینید اگر نیاز شما رو ارضاء نکرد میتونید با جستجوی ساده تو گوگل به منابع بیشتر اطلاعاتی دست پیدا کنید. خوب مطمعناً این جستجو منابع اطلاعات فراوانی به ما خواهد داد اما نکته مهمتر این هست که ازاین آگاهی که به دست اوردیم بهتر هست که استفاده کنیم و راهکارهای آموخته رو در زندگیمون به کار ببریم، این کمبود عزت نفس یکی از عوامل مهم ایحاد توقع زیاد از حد در مواجهه با خودمون هست موارد دیگه ای هم هستند که به نظرم میشه اونها رو در اهمال کاری، عدم مدیریت زمان، کمال طلبی و موارد متعدد دیگری یافت اینها بخشی از پاسخ عنوان مطرح شده بود که به ذهنم میرسید. اگر یکم واقع بینانه تر و ساده تر بخوایم به قضیه نگاه کنیم بهتر اون هست بنشینیم و در خلوت و تنهایی خودمون این سوال رو از خودمون بپرسیم که من طبق این شرایط زندگی و موقعیتی که دارم چه سطحی از انتظارام رو میتونم تامین کنم شاید این گفتگوی درونی کمی مسخره به نظر بیاد اما به نظر من تا حدودی میتونه مفید باشه (برای من که بوده امیدوارم برای شما هم مفید باشه که قطعن هست) .
پی نوشت: چند وقتی هست که در قرنطینه یا بهتر بگم در انزوا خود خواسته قرار دارم و روزی که گذشت "جمعه" طی چند ماه گذشته اولین جمعه ای بود که یک روز کامل رو بی برنامه تر از روزهای اتی گذروندم، برای ادم با افکار پریشان و پراکنده ای مثل من شاید این یک جور برنامه ریزی و انجام یک کار مداوم در طول چند ماه سخت به نظر بیاد اما همه این سختی ها رو میشه در چهار چوب همون انتظار گنجوند به این شکل که وقتی که ما به انتظارات خودمون فکر میکنیم بهتر هست این رو در نظر داشته باشیم که این انتخاب با خودش رد انتخاب دیگه ای رو به همراه داره اگر بخوام با مثال ساده تری این رو توضیح بدم اینطور باید بیان کنم که مثلاً همین دوری و انزوای من یک محاسبه دو دوتایی هست که با خودم داشتم که من وقتم معمول و حتی پاره وقتهای استراحتی و اضافی خود را نیز برای آموزش خود صرف کنم (خود مثال موضوع رو پیچیده تر کرد! ) به هر حال نمیگم این کار من درست و شما هم این کار رو انجام بدید از این جهت این موضوع رو مطرح کردم که بگم به نظرم انتظار ما در گرو انتخابهای ما در لحظات پیش روی ما هست .
به هر حال درهر شرایطی و موقعیتی که هستیم برای رشد بهتر اون هست این اصل رو در ذهن داشته باشد که در ابتدای انجام هر کاری زیاد سخت نگیریم و اگر میخوایم رفتار خوبی رو درون خودمون بکاریم در ابتدا باید آهسته و با داشتن تداوم این کار رو کنیم بعد از اینکه به رفتار جدید اعتیاد پیدا کردید میتونید هر بلایی خواستین سر خودتون بیارید، مهم پیوستگی هست که باید داشته باشیم و با به وجود اوردن اعتیاد رفتاری پیوستگی و تداوم هم همگام ما خواهند بود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۶ ، ۰۵:۰۴
ناصر ابراهیم زاده
جمعه, ۸ دی ۱۳۹۶، ۰۲:۲۴ ق.ظ

قعطی یا وصلی فرقی نداره ادامه میدم

عصر بر حسب اتفاق با اون یکی وبلاگم سر زدم دیدم ایران دیسک هشدار منقضی شدن دامنه رو به من نشون میده. الان که دارم این مطلب رو مینویسم دلیل این قعطی رو نمیدونم و نمیدونم چقدر دیگه زمان میبره تا اوضاع اونجا رو به راه بشه، البته تیکت به بچه های سایت سی پنل زدم و اونها هم بعد از حدود 12 ساعتی که تا به الان گذشته هنوز جوابی به تیکت من ندادند! به همین خاطر امشب برگشتم اینجا تا نوشته امشبم رو اینجا بنویسم، به هر حال در جاهایی که از دستمون کاری برنمیاد بهتره که خودمون رو الکی ازیت نکنیم و یکم فلکسیبل و انعطاف پذیر باشیم تا بتونم با شرایط خودمون رو تطبیق بدیم، البته این فلکسیبل بودن همه جا نباید به کار برده بشه از این جهت میگم که اگر الان در این باره به خودم و شرایطی که برای من اتفاق افتاده رو در نظر بگیرم در این روزها و شبها نوشتن و انتشار کردن نوشته ها مهمترین هست، فرقی نمیکنه در قالب ورد پرس باشه یا در بیان برای من حرکت غالب تداوم داشتن و ادامه دادن هست. 

راستی صحبت از ادامه دادن شد به یاد اقتصاد مقاومتی افتادم، به نظرم اصل مفهوم مقاومتی بودن این هست که ما شرایط سختی که پیش رو هست رو مد نظر داشته باشیم و کمی مقاومت کنیم، البته شاید کمی غیر ساده انگارانه باشه یا بگید نفست از جای گرم بلند میشه که اینطور صحبت میکنی، نمیخوام بگم نفسم گرم هست یا سرد میخوام این رو عرض کنم که یاد گرفتم که اگر قراره گرم بشم زیاد به کمک دیگران حساب باز نکنم و توقع بیش از حد از دیگران نداشته باشیم تا اونجتا که در توان هست گرما تولید کنم به خودم انرژی بدم از این که بگذریم تو این چند روز شاهد این بودم که پوپولیستها نقش اپوزیسیون گرفتن و تو شبکه های اجتماعی گرد و خاک بلند میکنند، به هر حال من "رویدادها رو در پی روند" میدونم اگر اقتصاد در این روزها به نقطه ای رسیده که شکل مقاومتی رو به کار میگیره یکی از دلایلش به نظرم این هست که روند های مدریتی اشتباه اون روزها رو الان داریم میچشیم و حالا در این وضعیت سر دم دار مدیریت اشتباهات اقتصادی گذشته دم از بگم بگم های مجدد، شروع به دود بلند کردن در فضاهای مه آلود میکنه ، خوب مطمئناً دودش به چشم خودش خواهد رفت و شاید هم به چشم من و مائی که مقاومت و اتحاد رو با جیب خالی ترجیح میدهیم به دود برپا کردنهای الکی، مطمعناً برقراری آشوب و بی نظمی به نفع هیچ یک از افراد جامعه نخواهد بود البته برای آشوبگر قدرت طلب شاید به کار بیاد. بهر حال این بحث ها  بحث من نیست فقط از این بابت اینجا اینها رو نوشتم که جواب شلیک حرفهای نامربوط رکورد شده بی سرو ته مهره سوخته رو داده باشم.

در کل برای همه ما بهتر اون هست که دست از مسیرهای انحرافی برداریم و اگر قرار هست به شکوفایی برسیم سعیمون این باشه که از درون این کار رو انجام بدیم و دل خوش به این نکنیم که جامعه یا دولتی دیگری از نقطه دیگه ای برای ما استین بالا بزنه و شرایط رو برای ما بهبود ببخشه. 

در انتها به پوپولیست خدا بیامرز عزیز: تو رو نمیدونم چه برنامه ای برای خودت داری اما من به عنوان یک جزء از کل به توسعه یافتگی خودم و جامعه فکر میکنم و امید دارم که مقاومت اقتصادی این روزهای ما به ما کمک کنه تا مسیری هموار تری در اینده برای خودمن و نسلهای بعدی پدید بیاریم و در انتها امید دارم که تو هم بر سر عقل بیای و دست از این مسخره بازیهای نمایشی کودکانه برداری، دعا میکنم که خدا هر دو ما رو به راه راست هدایت کنه.

این هم انتهای قطع شدن دامین ما که ما رو به اینجا کشوند تا بخشی از نظرات شخصیم رو در مواجهه با اونها که قصد دارند امید رو در این روزها  نابود و متشنج کنند.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۶ ، ۰۲:۲۴
ناصر ابراهیم زاده
دوشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۶:۴۲ ق.ظ

تمرین سی و یک هفته ای عزت نفس برای بار دوم

حدود یک سال پیش بود که کتاب روانشناسی عزت نفس ناتانیل براندن رو خوندم. از خود کتاب خاطره جالب که دارم این تمارین سی یک هفته ای انتهای این کتاب بود و به گونه این تمرینها از چند جهت برای من مفید و موثر بود یک اینکه با این کار من برای بار اول به شکل مداوم داشتم به یک مطلب تمرین دار تمرکز میکردم و از جهتی نوشتن رو در ابتدای هر رزو صبح داشتم تمرین میکردم ،بعد از چند هفته از شروع اون پروژه تصمیم گرفته بودم که نوشتن رو کاغذ رو بی خیال بشم و نوشته هام رو بر روی اور نوت یاداشت کنم تا با این کار سرعت تایپم رو هم بهبود داده باشم که این کار رو هم کردم و بعد از اون سی یک هفته به شکلی مهارت تایپ کردن رو یاد گرفتم البته نمیدونم تایپ ده انگشته به حساب میاد یا نه اما من در حال حاضر باهاش راحت هستم و اگر بعد فرصت کردم مقایسش میکنم با تایپ ده انگشتی. حالا از اینها که بگذریم خواستم بابت برنامه ای که از دیروز صبح در هنگام تمرین سی دقیقه نوشتن روزانه به ذهنم خطور کرد رو اینجا بیان کنم تا به شکلی در دوره دومی که قرار هست تمرینهای بهبود عزت نفیس رو انجام داده باشم با این نوشته شروع این برنامه شگفت انگیز رو اینجا اعلام کرده باشد، این کمک میکنه تا به شکلی تعهدی از اجرای تمرینها برای خودم مد نظر داشته باشم به هر حال زمانی که ادم به خودش قول میده اگر اجراش نکنه و بزنه زیر قولش قطعاٌ از عزت نفسش کم میشه و از اونجاییی که کیسه عزت نفس زیاد پر باری ندارم به همین راحتی دوست ندارم و حاضر نیستم که از این مهم تر از مهم به قول حامد متین کاسته بشه .

راستی یک خاطره ای هم الان به ذهنم رسید این بود که بعد از به اتمام رساندن اون تمرینات من تصمیم قطعی خودم رو برای خروج از کار سابقم گرفتم و اون تمرینها ترس از این تصمیم پر ابهام و چالش بر انگیز فکری رو برای من به شکلی ساده کرد و شاید بهتر هست بگم که یکم نیروهای فکری و منطقی من رو بهبود داد هر چند بعد از اون ماجرا اتفاقات و حوادث ناگواری برام به وجود اومد اما اون تمرینها اونقدر تاثیر گذار بود و اونچنان قدرتی به من داد که در یک سالی که گذشت و با زمین خوردنها و زخمهای عمیقی که بر من وارد شد با این اتفاقات خیلی محکم و استوار بدون شکشتن و جا زدن به راه خودم با سرعت و قدرت بیشتری ادامه داده باشم ،این بحث رواینجا بیان کردم تا این رو اعلام کنم حالا که دو روزی هست که دارم این تمرین ها رو برای بار دوم اجرا میکنم به گونه ای به نظر فصلی جدیدی رو در زندگی شروع کردم، شاید باورش براتون سخت باشه که این کار چقدر میتونه برای زندگی شخصی  و کاری موثر باشه، به هر حال اگر وقت و فرصت داشتید این تمرینات رو انجام بدید ضرر نمیکنید،اگر میشد این تمرینها جزعی از آموزشهای دوره دبیرستان کشور مون میشد به نظر رشد قابل توجه ای در زمینه های مختلف در کشور رو مشاهده میکردیم،البته این تمرینها برای بیشتر سنین قابل استفاده هستند اما این دوره دبریستانی به خاطر اینکه در مرحله رشدی ویژه ای قرار داره به نظرم این تمرینها بهتر میتونه کمکشون کنه و درصد بیشتری رو از ادمها رو از رفتن به بیراهه ها نجات بده .

البته این فقط یک نظر شخصی هست اگر شما خواننده عزیز برای بهتر شدن حال خود به دنبال راهی میگردید این یک روش خوب و مفید به حساب میاد و میتونه بهتون برای ساختن زندگی بهتر کمک کنه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۶ ، ۰۶:۴۲
ناصر ابراهیم زاده
دوشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۰۰ ق.ظ

بازگشت موقتی

حدود 1 سالی میشه که نوشتن اینجا رو رها کردم و برای یادگیری ورد پرس برای خودم دامین و هاست خریداری کردم و اینجا مشغول به نوشتن شدم،چند روی هست که به خاطر تغییر سرور و  کم دانی من نتونستم مطلبی رو اونجا منتشر کنم و طی یکی دور روز که نوشتن در وبلاگ رو ول کردم به شکلی کلی در این مدت عذاب وجدان داشتم و به خاطر اینکه از این ماجرا خودم رو خلاص کرده باشم تصمیم گرفتم که نوشته هایی رو در اورنوت داشته باشم اما یک دفعه به ذهنم رسید که نوشتن در اینجا به نظر کار ساز تر و بهتر میتونه باشه به شکلی یاد خاطرات بیان برام زنده میشه و هم حال بد و عذاب وجدان برای عدم انتشار مطالب به صورت شبانه به سراغم نخواهد اومد از این که بگذریم تو این مدتی که از اینجا رفتم اگر خلاصه ای از یادگیری ورد پرس رو بخوام بیان کنم به نظر من هنوز طی این یک سال 5 درصد از ورد پرس رو یاد نگرفتم و در به کار بردن از افزونه هاش هم زیاد وارد نشدم و از این نقل مکان که هزینه دار هم هست فقط همون انتشار مطلب رو دارم انجام میدم به هر حال بعضی وقتها اینطوری هم میشه دیگه! کاریش نمیشه کرد،امیدوارم که مسائل به وجود اومده به زودی تحت کنترل در بیاد.
تصمیم گرفتم تا راه اندازی مجدد اونجا که نمیدونم چند روزی طول بکشه اینجا بنویسم و با این نوشتن که تمرین این روزهای من هست اوضاع رو کمی برای خودم سبک تر و بهتر کرده باشم به هر حال به نظر میرسه که قولی که ایندفعه به خودم دادم خیلی من رو ترغیب به نوشتن کرده و به شکلی طی این دو ماه که مداوم دارم مینویسم اگر شبی ننویسم فردا روز خوبی رو نخواهم داشت به نظر میرسه که در حال حاضر اعتیاد به نوشتن پیدا کردم به هر حال این اعتیاد خیلی لذب بخش هم هست و اگر تا به حال امتحانش نکردید برای یک مدتی نوشتن رو در زندگی به کار ببرید بعد از مدت کوتاهی حتما به این نتیجه میرسید که برای احوالاتمون بهتر هست که بنویسیم حالا مهم نیست که نوشته های ما خیلی هم حرفه ای باشه به هرحال اگر کمی به نوشته های ناقص من هم نگاه بندازید قطعن متوجه خواهید شد که چقدر ایرادات نگارشی و املائی و دستوری داره اما این دلیل بر این نمیشه که ننویسم بعصی وقته انتقاداتی از حرافهای بی کار که در اطراف گاها دیده میشند مورد قضاوت قرار میگیریم اما با این در نظر داشتنها به راه خودمون ادامه میدم و امید دارم که بتونم رشدی که در ذهن مد نظر هست رو در زندگی تجربه کرده باشم.برای شما هم ارزوی رشد یافتگی هر چه بیشتری رو ارزو میکنم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۶ ، ۰۱:۰۰
ناصر ابراهیم زاده
جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۲۶ ق.ظ

وقت گذاشتن برای کارهای کم اهمیت تر

یکی از مهمترین اصولی که هر فردی بهتر است ان را برای خود مد نظر داشته باد داشتن برنامه ریزی و اولویت بندی در کارها ست که اکثر ما به دلیل نداشتن اینهاست که مدت زمان زیادی را صرف کارهای کم اهمیت تر میکنم و بعد از گزراندن زمان و نتیجه نگرفتن است که تازه به این موضوع فکر میکنم و ایکاشهایمان شروع به نمایش خود میکند و باعث میشود به میزان زیادی وقتمان را باز اینجا تلف کنیم،این یکی از اصولی است که من سالها زیادی با ان دست و پنجه نرم میکنم .

شاید باید این موضوع را این گونه مطرح کرد نداشته هایت را که انتحاب کردی، داشته ها به سراغت خواهند امد 

این پارگراف که چند ماه پیش ان را در یکی از نوشته  های محمد رضا شعبانعلی دیده بودم ضربه ای کوبنده برایم بود ، چند سالی است که چند کار را با هم انجام میدادم و خیل یتمایل داشتم که همه چیزرا با هم داشته باشم و شاید با این روش میخواستم طعم موفقیت را بچشم ،با خواندن ان متن همه داشته هایی که زیاده خواهی بود را از خود دور کردم و انها را کنار گذاشتم و با انها خداحافظی کردم در این مدتی که ان داشته های در حاشیه ام را ول کردم چند باری وسوسه به سراغم امد که دوباره انها را به داشته هایم بازگردانم اما هربار با به یاد اوری ان پاراگراف بالا اتش زیاده خاهی من خاموش میشود و به حالت عادی برمیگردم و به مسیر خود ادامه میدهم 

ان روزها که چند کار را با هم انجام میدادم انقدر به اشقتگی ذهن دست و پنجه نرم میکردم که در خانه و جمع دوستان من را حواص پرت میدانستن و خودم هم به خود قبولانده بودم که من فراموشی دارم ،و مشکلی در به خاطر سپردن دارم بعد از انکه تصمیم گرفتم که برنامه های زندگی خود را اولویت بندی کنم بعد از مدت زمان کوتاهی دیدم فراموشی من به طرز غیر ثابل باوری خوب شده و نکته جالب اینجاست که من حرفهایی که خانواده و یا دوستان قبلا زدند و فراموش کرده اند را هم به انها یاد اوری میکنم و این را مدیون ان پاراگراف و نویسنده ان هستم که نظم را برای من به وجود اورد و هر روز سعی بر ان دارم که از روز قبل بهتر باشم.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۵ ، ۰۸:۲۶
ناصر ابراهیم زاده
چهارشنبه, ۸ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۲۴ ب.ظ

منفی بافان خیر اندیش

چند سالی میشود که انسان مثبت نگر خوش بین کمتری را در اطرافم میبینم و شاید اینطور باید بیان کنم بغیر از تعداد محدودی از دوستان که تعدادشان اینقدر کم است که باید انها را در ویترین نمایشگاها و یا در موزه ها  نگهداری کرد،چند وقتیست که با دوست جدیدی اشنا شدم ایشان هم خیلی سرشناس هستند و هم محبوب به میزان زیادی هم باسواد هستند و کتابخانه ای بزرگ همراه با تعداد زیادی کتاب در اختیارشان است ،ایشان تمایل زیادی دارن در نشریه ای که مالک ان هستند با هم کار کنیم در گفتگویی که با هم داشتیم به من گفت که نگران محتوا نباش،ما از نظر محتوا غنی هستیم 
پی نوشت‌: چند هفته ای است که از کاری که در ان فعالیت میکردم کناره گیری کردم و بابت خروج از ان دلایل زیادی برای دوستانم ساختم تا بتوانم حد اقل انهارا قانع کنم ،این روزها اطرافیان هم خود را شریک زندگی شما میدانند و شما در قبال انها موظف به پاسخگویی هستید به هر حال کاری نمیشود برای انها کرد بهترین راهی که من برای خود در نظر گرفته ام این است که برنامه هایی که در ضمینه کاری خود در نظر گرفته ام را به انها بگویم به قول سهیل رضایی من چیزی ندارم که در کتم قایم کنم،  این به اشتراک گذاری در اکثر دوستانم گنگی و ابهام را به وجود می اورد و باعث میشود شروع به انتقاد از همان انتقادهایی که از شما و کارهایتان میکنند را برای من به وجود اورند شاید برای شما این مبحث خنده دار باشد ولی من با هر بار که کسی هدفها و برنامه های من را زیر سوال میبرد و شروع به منفی بافی دراین ضمینه میکند ،انرژی مضاعفی را به من منتقل میکند و سبب میشود من امیدوارانه تر به راه خود ادامه بدهم.
یکی از مشاغلی که این روزها اکثر دوستان هم رده سنی من به دنبال ان است کار افرینیست که تعداد زیادی از افراد از جمله من در پی ان هستیم ،چند وقت پیش در یکی از نوشته های وبسایت محمد رضا شعبانعلی  ایشان اشارهای داشت به شغل محتوا افرینی که کشور ما یکی از بازارهای بکر در این راستا را داراست ان مطلب گوشه ذهنم بود تا اینکه در گفتگو با دوست جدیدم که پیشنهاد کرده بود که با او همکاری داشته باشم محتوا افرینی نقش پرنگتری در ذهنم به خود گرفت بعد از اتمام گفتگو دوستم تعدادی از مجله هایی که قبلا چاپ شده بود را به من داد تا نگاهی به ان انداخته باشم،بعد از مروری که بر ان چند جلد مجله داشتم حالم اینقدر بد شد که ان شب خوابم نمیبرد .دوست من برای زنده نگه داشتن بزینسش با مخاطب خداحافظی کرده بود و درهر جلدش در ابتدا در پیش گفتار از مسئولین گلایه میکرد که چرا هزینه چاب مجله اش را نمیدهند 
تعداد مخاطبان به اندازه تعداد کسانی بود که یا عکسشان در ان چاپ شده ویا از انها در مجله نامی برده شده.
پی نوشت۱: شاید این مطلب را به عنوان چرک نوشته باید قرار داد و شاید هم این تخلیه منفی نگری من باشد 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۱۲:۲۴
ناصر ابراهیم زاده

چند روز پیش بعد از هرس زمستانی درختان ،مشغول به سوزاندن انها بودم و در تنهایی به مسائل مختلفی که از ذهنم عبور میکرد فکر میکردم که با دیدن این دود غلیظ به یاد کتاب پیچیدگی و سیستم های پیچیده افتادم و طوری به دود و آتش خیره شده بودم که انگار بار اولی است که این پدیده را دیدم ،تا غروب ان روز ذهنم درگیر نظریه اشوب و پیچیدگی سیستم های پیچیده دور میخورد و غرق در دود وشعله های ان بودم ، از ان شعله ها چند عکسی گرفتم تا ان را اینجا به اشتراک بگذارم و در رابط ه با ان یادداشتی بنویسم تا این نوشته خود جای بیشتری را در رابطه با سیستمهای پیچید در گوشه ذهنم داشته باشد و در زمانهای دیگری در این باره بیشتر مطالعه داشته باشم .

پی نوشت0:مدتی است که از شبکه های اجتماعی گریزان شده ام و اکانتهای اینستاگرام و فیسبوکم را به حال خودشان رها کرده ام  و این رهایی برای من وقت بیشتری به ارمغان اورده است که ان را صرف مطالعه درباره ذات شبکه های اجتماعی و به وجوذد امدن انها و نحوه هزم انسانهادر خود و افشا کردن حریمی که قبل ترها ان را حریم خصوصی میدانستیم و به وجود امدن این دیوارهای شیشه ای اگر چه همراه خود تعدادی زیادی از دوست و اقوام و فامیل را گرد هم جمع میکند و این گردهمایی شاید همان سله رحمی باشد که قبل ترها همه  ان تاکید میکردند و اصرارمان بر این بود که از حال هم باخبر باشیم و رابطه هایمان پایدار تر شود .

پی نوشت شبکه اجتماعی:این روزها اکثر اعضای شبکه های اجتماعی به جای اینکه از حال همدیگر باخبر شوند پا را از ان فراتر گذاشته اند و با به اشتراک گذاشتن سفره شام و یا میزی که برای مناسبت سنتی که صرفا بخاطر به اشتراک گذاری چیده شده و برای افراد حاضر در ان مناسبت بی اهمیت است و یا پز دادن لحظه نگارهایی که تصادفا و یا با هزینه زیاد برای ما به وجود امده و با این نگرش که دوستان و همه انهایی که شبکه های اجتماعی ما را به ان متصل کرده ضد حالی زده باشیم و به انها بفهمانیم که به ما چقدر خوش میگذرد غافل از اینکه با حلوا گفتن  دهانی تا به امروز شیرین نشده است 

از اینکه در رابطه با شبکه اجتماعی نوشتم 2دلیل قانع کننده برای خودم ساخته ام اولی اینکه شبکه های اجتماعی جزعی ازسیستمهای پیچیده است دوم اینکه از شبکه های اجتماعی دل خوشی ندارم ،امیدوارم درهم نوشتن رنجش حال خواننده عزیز نباشد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۵ ، ۰۰:۱۲
ناصر ابراهیم زاده
يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۵۹ ب.ظ

وام گرفتن از نام دیگران

وام گرفتن از نام دیگران در ساعت12.55دقیقه روز یکشنبه 95.10.05ضربه ای سنگین به من وارد کرد تا در رابطه به ان فکر کنم و شروع به نوشتن کردم برای اینکه بیشتر به این موضوع فکر کنم نوشتن را کنار گذاشتم تا شاید در رابطه با ان کشفهای دیگری برای من رخ داده باشد .

چندی پیش که گمان کنم یک سالی وچند ماه از ان میگذرد تصمیم گرفته بودم که برای خود وبلاگ درست کنم و نتیجه اش ان شد که الان میبینید ،متاسفانه حدودا یک سالی به سراغ وبلاگم نمی امدم و مثل الان خود را موظف نمیکردم به نوشتن و به خاطر کمال طلبی زیاد نمی توانستم برای اینکار وقت اختصاص دهم ،این داستان گذشت تا رسید به چند روز پیش که تصمیم جدی برای نوشتن گرفتم و با خود قرار گذاشتم که برای 3 ماه اینده هر روز حداقل یک مطلب به انتشار برسانم،و امیدوارم دچار اهمال کاری نشوم و بتوانم در این زمینه به خودم کمک کنم تا از نوشتن بیشتر لذت ببرم .از این بحث که بگذریم دیروز در حال سرچ کردن فلبداهه در گوگل بودم و یک دفعه به ذهنم خطور کرد که نام وبلاگ خود را جستجو کنم ،بعد از انتهای جستجو و یافتن چند مورد هم نام های وبلاگ متوجه شدم که نامی که من برای وبلاگم گرفته بودم کپی از نام وبلاگ دیگری بود ،در ان لحظه اینقدر نزد خودم شرمنده بودم که مات و مبهوط به اشتباهی که کرده بودم فکر میکردم که چرا من در طول مدت به این موضوع فکر نمیکردم و شاید یک جایی در گوشه ذهنم وجود داشته و من از ان فرار میکردم ،به هر حال وضعیتی که الان در ان به سر می برم زیاد خوب نیست و با مقدار زیادی وجدان درد ساعات خود را سپری میکنم و برای ساخت نام وبلاگ خود در حال اندیشیدنم و امیدوارم ایندفعه بتوانم نامی را خود پدید اورم و ان را رشد دهم و با فعالت برای رشد این نام ان را تبدیل به برند کرده باشم .

این داستان ادامه دارد و در چند روز اینده دوباه در این باره خواهم نوشت.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۱۲:۵۹
ناصر ابراهیم زاده
يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۳۴ ق.ظ

دستهای پینه بسته

چند روزی میشود که فعالیت فیزیکی زیادی را برای خود ساخته ام و با اینکه مدتها میشود که از این نوع کارها دور بوده ام ،با اینکه حجمشان زیاد است هر روز احساس میکنم که با انجام دادن انها انرژی بیشتری به سمت من روانه میشود الان که در حال نوشتن این مطلب هستم با نشاط تر از گذشته مینویسم .

تعداد زیادی از کارشناسان و متخصصان تفکر سیستمی بر این عقیده هستند که ما در اینجا از تفکر سیستمی کم بهره میبریم و زیاد به خود فشار نمیاوریم که برای بهتر کردن حال روز خود و جامعه خود فکر کنیم تا با تفکر درست تر اینجا را برای زندگی جای بهتری کنیم برای خود و همنوعان خودمان از این رو نکته قابل توجه دیگری را باید به ان افزود و ان این است که درصد زیادی از ما از کار کردن هم میگریزیم و دوست داریم کسی دیگر جور سختی را برایمان بکشد ،در حالی که کلید هر کسی در جیب خودش هست،اگر قرار باشد ما در زمینه های مختلف رشد و پیشرفت کنیم باید عزم خود را جزم کنیم و هر یک به نوبه خود با پذیرش مسئولیت برای خود طعم مسئولیت پذیری را بچشیم و از این نگرش قهرمان گونه که یکی از قابلیتهای فرهنگی ما هم حساب میشود دست یکشیم و همه تقصیرها را بر سر انهایی که در بخشی مسئولیت را برگزیده اند نیندازیم .

انهایی که امروز برای بهتر شدن این سرزمین تلاش میکنند افراد کمی هستند و متاسفانه بعضی از ما انها را به یک چشم مینگریم در صورتی که تعداد بسیاری زیادی از این افراد چیری جزء بهتر کردن وضع موجود و رشد و پیشرفت جامعه و رسیدن به جایگاهی بهتر چیز دیگری را در سر نمی پرورانند،اما افسوس که دوستان زیادی با قرار دادن خود در هاشیه و به نگاه کوتاه بینانه ای به جزئیات بیهوده خود و زندگی و وقت خود را صرف ان میکنند و نقادانه انها را بزرگ میبینند و از کلیات مهمتر خود را باز میدارند.

پی نوشت :همانظور که همه ما میدانیم ما کشور کم تر توسعه یافته ای داریم و اگر قرار باشد خود را توسعه یافته کنیم و یا زودتر خود را به انان برسانیم باید هر یک در جایگاهی که قرار داریم با تلاش و کوشش و درست کردن نگرش نفادانه خود و تقبل احساس مسئولیت بیشتری برای خود در برخورد با مسائل پش رو ما داشته باشیم، به دیگرانی که منتقدانه از غلت بودن راه انها صحبت میکنیم و یا بعصا به انها توهین میکنیم دست بکشیم و باز نگری داشته باشیم به نوع نگاه خود و این رفتار عجولانه بچه گانه خود را کنار بگذاریم و هر یک برای برداشت میوه های این باغ(ایران)،دانه های خود را در این خاک حاصلخیز بکاریم و با زحمت کشیدن این درخت را بارور کنیم از میوه های این درخت استفاده کنیم و یادمان نرود که نوع و تعداد و روش کاشت بذر هر فردی با دیگری متفاوت است و از این رو ما باغی خواهیم داشت که تعداد زیادی از درختهای متنوع پر محصول را داراست و با این کار دیگر فقط از تک دختهایی که تعدادشان کم است انتظار بیهوده نداریم و توانسته ایم به بقای زیبایی این باغ کمک کرده باشیم و اینجاست که توانسته ایم به سمت توسعه یافتگی گام برداریم یا شاید از انها هم بگزریم و شاید روزی منتقدین منفی نگر اسبق برای جامعه کمتر توسعه یافته ای  اموزگاری شود و همانند سخرانهای انگیزشی مثبت نگاه کردن را به دیگران بیاموزند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۰۰:۳۴
ناصر ابراهیم زاده
جمعه, ۳ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۰۹ ق.ظ

من،ابراهیم و همشهری

بعضی روزای هفته از مسیری که عبور میکنم از ابراهیم دوست روزنامه فروشم روزنامه همشهری میخرم ،من ابراهیم رو چند سالی میشناسم اون با اینکه از ناحیه پا دچال مشکل است با ان حال هم دست خود را به طرف کسی دراز نمیکند و برای تامین نیازهای خود و خانواده خود تلاش میکند ،چند باری با هم صحبت کردیم رفتار خیلی دوستانه و صمیمی دارد شاید بهتر باشد اینطور این موضوع را بیان کنم در میان انبوه دوستانی که در اطرافم با انها در ارتباطم جزء محدود ادمهایی است که منفی بافی نمیکند و امیدوارانه در حال تلاش است.در مکالمه قبلی مان به من گفت که از شهرداری شهر نشتارود مجوز گرفته تا ادامه کارش را در کانکسی ادامه دهد،او یکی از مظاهر انگیزاننده من به حساب می اید و هر باری که او را میبینم به او افتخار میکنم.  

پی نوشت 1:از صفحات روزنامه صفحه اقتصاد و بورس را برای خودم جدا میکنم و مابقی را به دوستانم هدیه میدهم تا شاید در ان محتوایی که دنبالش میگردند را بخوانند،بعضی روزها فقط صفحه اقتصاد را در ان میبینم و روزهایی هم صفحه بورس در ان موجود است این مابین نمیدانم همشهری روزنامه اش را اینطور چاپ میکند یا ابراهیم روزنامه هایش برهم ریخته است ، این موضوع اینقدر بی اهمیت است که ارزش ان را ندارد که راز ان را کشف کنم چون فکر میکنم در شرایط موجود هر سه ما(من،ابراهیم،همشهری) از این موضوع راضی هستیم و پیگیری این کار موجبات دلنگرانی ما خواهد شد .

پی نوشت2:موضوعی که امروز من را شگفت زده کرد این بود که صفحه اقتصاد امروز همشهری از دفعات قبل هم کمتر شده ، این تصویر برای من بیان گر دو موضوع است.یا ما در ضمینه ای به این مهمی که رهبری بخاطر ان نام امسال را اقتصاد مقامتی گذاشته محتوا در این راستا کم موجود است و یا وضعیت اینقدر کسل کننده است که خبر نگارانمان از یک نواختی و رکود در این ضمینه دچار افسردگی شده اند و شاید بهتر باشد در این وضعیت برای انها کلاسهای انگیزشی برگزار کرد تا شاید با دید مثبت تری به بازنگری این موضوع بپردازند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۵ ، ۰۰:۰۹
ناصر ابراهیم زاده
سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۱ ب.ظ

شب یلدا95 و Wordpress

پی نوشت 0:دو روز از ساخت سایتم گذشته بدجوری توش گیر کردم ،خواستم ساخت کانالم رو منتشر کنم به سرم زد یه ناصر ابراهیم زاده  دات کام راه بندازم بعد ازکلی کلنجار و مذاکره با خودم تصمیم گرفتمwww.naserebrahimzade.ir داشته باشم فکر میکردم با این بتونم راحت تر کار کنم،چند روزی از راه اندازی سایت میگذرد اما هنوز نتونستیم باهاش راحت کار کنم خیلی دلم می خواد سایت رو به شکلی که خودم دوست دارم طراحی کرده باشم 

پی نوشت ۱: چند وقتی از شنیدن اسم ورد پرس به هیجان میرفتم و دوست دارم ببینم که چه کار میتوانم باهوش بکنم در حال حاضر بعد از چند ساعت کلنجار نتونستیم با این برنامه کار کنم .البته این نکته رو یاد آور بشم که آموزش های مصنوعی تو سایت است اما اکثرشون کلی گویی کردن و شاید هم به دلیل کم سوادی منه که چیزی ازش نفهمیده بهر حال این مطلب رو برای ورد پرس نوشتم که بهش بهم آماده باشه که من دارم میرم سراغش و امیدوارمن زود باهم دوست باشیم. 

پی نوشت یلدا: دیروز تو یک جمع دوستان ای بودم ،یکی از دوستام بابت تعطیل نبودن مدارس در فردا خیلی ناراحت وغمگین بود و خیلی گلایه میکرد از دولت وآموزش و پرورش که چرا روز بعد از شب یلدا نباید تعطیل باشه من هم همینطور بهش ذل زده بودم و به حرفهاش گوش میکردم ،به دوستم گفتم ببین تو باید یه پست کلیدی تو مقامات داشته باشی و برنامه تعطیلی مناسبتها رو بدنش به تو که چه روزهایی باشه

پی نوشت نامربوط:امیدوارم که در لحظه ای از این روزهای کوتاه و شبهای بلند  به خود اییم و برای مسائل مهمتری غیر از خوردن و دوره هم نشینی های و صحبت برای مسائل کوچک و بی ربط وقت خود را تلف نکرده باشیم .




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۲۲:۰۱
ناصر ابراهیم زاده
سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۳۶ ق.ظ

بر ستون اویخته ها

چند روز پیش در حال قدم زدن به سمت خونه بودم که بادیدن سایه بونهای یک پیتزا فزوشی به یاد مطلبی به نام بر ستون اویخته ها در سایت محمدرضا شعبانعلی دیده بودم افتادم ،در کمال قدرت و ساخت شکوه و عظمت بازهم بر ستون اویخته ایم،دنیای بزرگی که برای نمایش خود ساخته ایم اما خود را در ان گم کرده ایم دنبال کسی میگردیم تا جای خالی خودمان را برای ما پر کند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۰۶:۳۶
ناصر ابراهیم زاده
دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۳۲ ق.ظ

عبور از موانع در مسیر زندگی


دیروز صبح داشتم میرفتم سراغ یکسری از کارها که تصمیم گرفتم از یه راه میانبر خاکی استفاده کنم ،مسیر رو سپری کردم نزدیکای انتهایی راه رسیدم به رودخانه، به خاطر بارش بارندگی شدید شب گذشته بستر رودخانه خودش رو بالا کشیده بود .

دنبال راهی میگشتم تا از رودخانه بگذرم هرقدر طول رودخانه رو دنبال کردم نتوانسته مسیر کم عمق تری رو پیدا کنم،همینطور که در حال فکر کردن بودم که چطوری برم آون ور رودخانه، به یاد عبارت خلاف مسیر رودخانه شنا کردن افتادم ،که چقدر با به کار بردن این کلمه و کبوندن آون تو  سر این و اون کلی حس غرور توام با بزرگی و دانایی رو احساس میکردم و فکر میکردم با به زبون اوردنش همه چیز برام حل میشه ،این رودخونه امروز باز من اینطور صحبت میکردم که ببین هر چقدر حرف زدی بسه نمیشه همینطوری از من بگذری باید سرمایک آب رو در پوست جون خودت تحمل کنی باید خیس بشی

به قول سهیل رضایی که خطر تو دل صفره 

خیلی وقتها دوست نداریم نقطه امن خودمون رو از دست بدیم و دل رو بزنیم به دریا،البته من به این نکته اشاره کنم که اگر دریایی نتونستیم پیدا کنیم که دلمون رو بزنیم بهش از رودخانه استفاده کنیم و اگر رودخانه موجود نبود حالا میتوانیم به استخر یا جوب آب اکتفا کرد

عبور از رودخونه اگر چه چند لحظه ای باعث سردی پاهایم شد اما بعد از عبور از اون احساس رضایت و بازنگری به آنچه در ذهن داشتم خاطره خوبی برام به وجود آورد که گفتم با انتشارش این لحظه رو ثبت کرده باشم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۵ ، ۰۴:۳۲
ناصر ابراهیم زاده
دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۱۸ ق.ظ

احمال کاری در برخورد با مسائل روزمره

 

 یکی که اساسی ترین مسئله هایی که اکثرا با ان درگیر بودم و هنوز هم گاها در من وجود دارد اهمال کاری و به تعویق انداختن کارهای شخصی و شروع برنامه هایم هست و بعضی وقتها به تعویق انداختن بعد از مدتی حجم زیادی از کارها را بر من وارد میکند که در مواجهه با ان و طبقه بندی انها برای انجامشان دچار اختلال در  انجام درست کارها میشود وبا خود برای من میزان بسیار زیادی استرس و اشفتگی ذهنی را به ارمغان میاورد ،چند باری هم برنامه ریزی های سنگین و خیلی منظم انجام داده ام و در مرحله اجرائی ان برنامه ریزی دچار مشکل شده ام و از این رو نتوانستم از پس اینهمه برنامه های سنگین برایم ،اسیبی که من در انجام ندادن برنامه های خود میدیدم به مقدار زیادی از عزت نفسم می کاهید و این خود یک معضل دیگر برای من به بار می اور.

راهکارهایی که من تا به امروز برای مواجهه بر اهمال کاری گرفته ام اینها هستند که امیدوارم این روشها شاید همانطور که بر من اثر گذاشت بر دیگرانی که از این خانه عبور میکند سودی داشته باشد

1.استفاده از برنامه todoistبرای مدیریت در کارها این برنامه هم نسخه pc دارد و هم نسخه اندروید ان موجود است

2.اولویت بندی در کارها

من همین دوروش را از میان انبوهی از روشها برای خود برگزیدم و با این روش اگر چه تماما احمال کاری خود را از بین نبردم اما توانستم رضایت نسبی را برای خود درست کنم و کمتر خودم را سرزنش کنم، در طول مدت زمانی که این نکات را رعایت کردم به میزان زیادی لذت شادی به اتمام رسیدن کارها را تجربه کردم که امیدوارم منبعد هم با افزودن گزینه هایی بیشتر برای مقابله با احمال کاری بتوانم زندگی شاد تری را برای خود بسازم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۵ ، ۰۴:۱۸
ناصر ابراهیم زاده
شنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۷ ق.ظ

ساخت کانال در تلگرام و اپارات

امروز صبح بعد از خوندن مطلب درباره استراتژی محتوا تو متمم به سرم زد که بعضی از مطالبی که تو تلگرام و اپارات میبینم و گاها اون رو با دوستام به اشتراک میزارم رو با درست کردن کانالی اون رو گرد اوری کنم و شاید  با اینکار بتونم محتوایی که به من حس خوب رو انتقال داده با به اشتراک گذاشتنش این حس خوب رو برای دیگرانی که مثل خودم در این اقیانوس بزرگ در حال شنا کردن هستند و بدون داشتن دیدی کلی به مقصد ،تکه چوبی باشه که شاید بتونه مدتی حتی کم به مخاطب من انرژی بده و از اونجایی که من از اموزش دیدن لذت میبرم درست کردن این کانالها نقطه عطفی باشه برای خودم که بتونم بهتر و بیشتر رو مسیری که در پیش دارم متمرکز بشم.امیدوارم این مطالب جایی به درد کسی بخوره و نقطه شروعی برای کسی باشه.

با اینکه از بعضی رفتارهای برخی از دوستانم که تعدادشون کم هم نیست گاها با بی اطلاعی و بدون کسب اجازه ادم رو وارد کانالهایی میکنن که باعث ناراحتی طرف مقابل میشه،این برخورد واسه من مثل این میمونه که مثلا با یکی از بهترین دوستات داری تو خیابون قدم میزنی و خیلی باهاش صحبت خودمونی داری انجام میدی بعد از طی کردن مسیری و بدون هماهنگی اون دوستت رو وارد مهمونی بکنی که احساس خجالت بهش دست بده،با اینکه خودت میدونی دوستت انجا راحت نیست و با این کارت باعث شده باشی رابطه که بین تو و دوستت برقرار بوده رو خدشه دار کنی و شکافی بین رابطه شما ایجاد بشه،به نظرم بهتره که برای ملحق کردن دوستانمون به گروه و یا کانالهای شبکه های اجتماعی اتیکت رو رعایت بکنیم و با کسب اجازه از اونها روابط دوستیمون رو پایدارتر کنیم و این کسب اجازه چون حس احترام گذاری به او رو   به طرف ااقا میکنه تعهد بیشتری رو نسبت به اون فضا موجود ایجاد میکنه و میشه با ارائه محتوا خوب مخاطب رو به نیازهاش برسونی و اهداف خودت رو هم با رعایت کردن اصول درست به پیش ببری .

کانال تلگرام نِت‌بوک

کانال اپارات نِت‌بوک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۵ ، ۰۰:۲۷
ناصر ابراهیم زاده
يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۳۹ ق.ظ

پول

چندی پیش برام این سوال مطرح شد که پول برای چی درست شده ؟


چند سال پیش که به این موضوع فکر میکردم که پول رو چه کسی اختراع کرده،هر دفعه که به یاد سازنده و مخترع پول می افتادم به او ناسزا میگفتم و این تصور برای من به وجود می امد که چرا انسانها باید برای پول خود را به سمت نابودی ببرند و از نعمتی که خود زندگی است بهره نمیبرند و برای طمع هایی که برای خود ساخته اند دست به خود ویرانگری میزنند و گاهی مثلا با سرقت باعث حبس خود میشوند و ازادی خود را از بین میبرند،چندی پیش این فکر به ذهنم رسید که پرای حل این مسئله که چند سالی گاها به فکر من خطور میکند چه باید بکنم و بعد به این نتیجه رسیدم که در این باره اینجا مطلب بنویسم هرچند اطلاعاتی که من در این باره دارم کم و محدود است  وامید دارم تا این خود باعث شود که در این راستا اطلاعاتی بیشتری را برای خود گرداوری کرده باشم و توانسته باشم موضوعی را برای خود واضحتر و روشن تر کرده باشم.از این رو یکی از انگیزه هایی که در من ایجاد شده این است که من با بالا بردن سطح دانش و نگرش خود گامی بردارم به سوی کمتر اسیب دیدن هم نوعانم .

یکی از دقدقه های همه انسانها این است که پول زیادی در اختیار داشته باشند و من هم از این قاعده مستثنا نیستم و گاها برای خود رویا پردازی میکنم که بالا بردن توان مالی خود حجم زیادی از پول را در اختیار داشته باشم و با این پول یک فعالیت اقتصادی گسترده ای را ه اندازی کنم و با این کار باعث شوم با اشتغال زایی تعدادی از همنوعانم و از به وجود امدن این اشتغال انها هم بتوانند این نیاز خود را برطرف کرده باشند و از میزان حقوق ومزایائی که دریافت میکنند رضایت خاطر داشته باشند و من به نوبه خودم توانسته باعث شادی افراد،حتی به تعداد محدود ان شده باشم.

این مطلب جمع بندی نگرش من تا به امروز بود که امیدوارم در اینده ان را تکمیل تر و یا در مطلبی مجزا بیشتر و بهتر در این باره بنویسم .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۵ ، ۱۱:۳۹
ناصر ابراهیم زاده
سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۵۰ ب.ظ

عزت نفس

انچه در این جا درباره عزت نفس میخوانید خلاصه مطالبیست که من در این باره اموخته ام و اگر کاستی در ان میبینید ببینید و از ان بگذرید و اگر هم انتقادی دارید خوشحال میشوم در زیر مطلب یاداشت بگزارید

حدود دوسالی از برخورد من با کلمه عزت نفس میگذره بعد از اینکه برای به دست اوردن عزت نفس عذم راسخ بر کمر بستم و بعد از 2 سالی که گذشت به این نتیجه رسیدم که اصلی و اساسی ترین منبعی که میتواند برای من و تمامی همنوعان من تصلی بخش باشد و بتواند ما را به سوی موفقیت هایی در زمینه شغلی و در زمینه زندگی خانوادگی سوق دهید چیزی نیست جز عزت نفس ،من در اینجا میخوام قصه مسیری که من توش بودم رو براتون بازگو کنم و همینجا به این مطلب اشاره میکنم که من در این زمینه دچار مشکل بودم و هستم و گفتم شاید بد نباشه که با اشتراک گذاشتن مطلبم در اینجا تونسته باشم اطلاعاتی را به یاد اورم که برای بالا بردن عزت نفس به من کمک کرده و هم توانسته باشم به رهگذری که از اینجا میگذره سودی در این باره رسانده باشم .یکی از مسئله های من اینه که خیلی وقت میخواستم در اینجا مطلب بزارم و هر بار که به این فکر میکردم که مطلبی رو منتشر کنم یه حسی به من میگفت که نکن تو نمیتونی اگر مطلبی که منتشر کردی به درد نخور باشه چی؟اگر مسخره بشی چی؟ و چندین سوالی که هر بار به یاد اوردنش سب میشد که مطلب منتشر نکنم بعد مدتی تصمیم گرفتم که بدون هیچگونه پیش داوریهای مخرب مطلبم رو منشر کنم وهمونطور که میدونید انتشار این مطلب برای من خودش گامیه برای بالا بردن عزت نفسم .اولین جرقه ای که من رو به این سمت سوق داد فایل صوتی مسیر اصلی بود که توست استاد عزیزم اقای محمد رضا شعبانعلی شنیدم وخیلی چیزا رو برام روشن کرد و متوجه شدم که یکی از اصلی ترین مسئله جامعه من کمبود عزت نفسه و اگر من بتونم این وضعیت رو در خودم بهبود بدم شاید بتوانم دیگرانی که مثل من از این نعمت برخوردار نبوده اند رو برخوردار کنم

به گفته روانشناسها کودک 18تا 36ماهه میتونه در این دوران اگر از پدر و مادر اگاهی برخوردار باشه در خودش ریشه این درخت پر خیر وبرکت رو درخودش بکاره  و در بزرگسالی از میوه های این درخت استفاده کنه و ازدرد کمتری رنج ببره . سوال مهم اینجاست که اگر پدر و مادر نادونسته این دوران رو نادیده بگیرند و عواملی سبب بشه که کودک د راین دوران نتونه ریشه های این درخت رو تو زندگیش تسبیت کنه چی میشه؟

خبر خوب اینجاست که ما میتونیم در سن بزرگسالی هم دوباره بزر این درخت رو در خودمون بکاریم و با مراقبت کردن و رسیدگی ،اون رو به درختی تنومند تبدیل کنیم و از میوه های این درخت استفاده کنیم و لذت ببریم.

با این اوساف همونطور که در جامعه ما این عامل یکی از عوامل بزگ اسیب دیده است ما باید برای این مسئله اساسی به فکر چاره ای باشیم 

پس از اینکه میشه عزت نفس رو ارتقاع داد چه باید کرد؟

بحثی که پیش میاد اینه که عوامل سازنده این منبع هم درونی هستند و هم بیرونی یعنی ما هم از داخل و هم ازبیرون میتونیم  به خودمون سود برسونیم و هم به خودمون لطمه برسونیم.

در مطلب بعدی  جمع بندی من رو از فایل مسیر اصلی رو مینویسم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۶:۵۰
ناصر ابراهیم زاده
دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۱۳ ب.ظ

ارتباط و زبان زندگی

ارتباط بین ما انسانها از زمانها قدیم به شکلهای مختلف  وجود داشته و در مسیر تکامل انسانها نگرش به مهارت ارتباطی نیز تغییر کرده .به گفته روانشناسان مهمترین بخش تکامل انسانها ارتباط بوده و انسان در ارتباط تکمیل میشود.به گفته روانشناسان 10%انسانها خوب و 10% بد هستند و 80% مابقی تفاوتیست که در اخلاق و رفتار ما انسانها وجود دارد

یکی از مسائل و مشکلات ما نداشتم مهارت ارتباطی درست است که به نظر من خیلی عواقب مخرب و جبران ناپذیری را میتواند با خود به همراه داشته باشد. از این رو یکی از موضلات من هم حساب میشود .چندی پیش با  استاد محمد رضا شعبانعلی اشنا  شدم که ایشان جزء فعالین در این حوزه بحساب میروند.وتقریبا 3 سالی هم سایتی به نام متمم راه اندازی کرده اند که در بخشهائی از ان علوم رفتاری تدریس میشود .از این رو بخاطر اینکه ارتباطات یکی از علایق من به حساب میرود تصمیم گرفتم خلاصه از درسهای زبان زندگی که در متمم منتشر میگردد را در اینجا قرار دهم .(البته خلاصه که خدمدتان عرضه میگردد شاید مفهوم کلی را خدمدتان نرساند و این خلاصه فقط یک برداشت شخصی میباشد) 


لینک فایل صوتی مهارتهای ارتباطی و زبان زندگی:  www.motamem.org/?p=7303


خلاصه مطلب:


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۱۶:۱۳
ناصر ابراهیم زاده
چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۰۵ ق.ظ

مدل یاد گیری زبان انگلیسی

یکی از موضوعاتی که میشود زیاد برای ان بحث کرد تکنولوژی و پیشرفت چشم گیر ان است و با نگاهی به سبک زندگی انسانهای قبل از بروز تکنولوژی و دورانی که ما در ان زندگی میکنیم و تاثیری که تکنولوژی بر مدل زندگی ما گذاشته را میتوان مورد برسی قرار داد.

همانطور که در مطلب قبلی هم گفتم قرار شد متن کامل داستانهای کتاب Select Reading second Edition را با خلاصه داستان به روشی که خلاصه میکنم و خدمدتان ارائه میدهم مورد استفاده قرار گیرد.اگر نواقصی در مطالب موجود میباشد امیدوارم در اینده ان را بهبود دهم.داستان این درس همانگونه که در ابتدا عرض کردم توضیحی درباره نسل دیجیتال میباشد .


Generation Z:Digital Natives

In Istanbul,Yesim Yilmaz is getting ready for class.Her mother brings her some breakfast,wich Yesim eats while looking at her e-mail on her phone.she has forgotten to read achapter for her biology class.No problem-she opens up her laptop and downloads a chapter from her online textbook to read on the train.

On sunday afternoon next to his apartment complex in Seoul,Min-ho Park is waiting for the bus. At lightning speed, he types a text message to let his friend know he's already bought a ticket on his phone for a movie he and his friends will see this afternoon.Min-ho laugh as he checks some funny photos his friend Jae-sung has just posted online.His bus soon arrives. Min-ho's age are doing exactly the same thing.

Yesim and Min-ho are members of Generation Z.they are sometimes called digital natives because they have grown up whit the Internet, mobile phones,and social media since they were children.In fact, many have never seen a VCR or a telephone with a dial.Members of Gen-z are people born between the mid-1990s and the early 2000s.They are also sometimes called generation C, where the C stands for content,community,or creative.

Their parents spent most of their teenage years listening to cassette players,watching VHS tapes,playing early video games, and calling friends on their families' telephones .Generation Z,however,is connected to its music, videos, game, and friends online all day,every day.Recent surveys show that young people in Asia spend an average of 9.5 hours per day online. And marketing companies know this.

Every time they open their page on a social networking site, Gen-Z members don't see only friends' updates and photos.They also seenads for products they might want to buy.Marketing companies work with social media sites to find out where their friends are. The companies use this information to show their customers the advertisements they want them to see.

What dose this generation think about marketing companies knowing so much about them?Are they worried about companies knowing how to sell things to them.Many Gen-Z members are more concerned about keeping their private information from their parents.For example,Valerie Chen in Kaohsiung is upset because her parents want to watch everything she dos online.But her parents' eyes are are not enough to make her stop using social media Valerie knows to limit what her parents can see about her on the social networking sites she uses.

However, keeping information private from parents may not be the only challenge. Many people are now finding out that posting funny pictures on the Web can be a problem when they finish school and start looking for a job. In fact,some studies show that more than 70% of companies reject people who are looking for jobs because of what they can see about them online.because they grew up using social media,maybe Generation Z will be better at protecting their personal information online than the generation befor them. Only time will tell.


Gen-z0gen-z1gen-z2


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۴ ، ۰۰:۰۵
ناصر ابراهیم زاده
دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۴۷ ب.ظ

مدل یاد گیری زبان انگلیسی

پی نوشته 0

مدت یک سال میشود که یاد گیری زبان انگلیسی را شروع کرده ام،با هدف مشخصی اغاز به کار کردم هر از چند گاهی مدل یادگیری خود رو تغییر میدادم ابتدا از نصرت شروع کردم و در نیمه های راه به کلاسهای موسسه ای رفتم و بعد از چند جلسه ای انگیزه ای چند برابر داشتم ،اما به دلیل اهمال کاری خودم انگونه که باید برای مطالعه وقت میگذاشتم نگذاشتم ،البته یک نکته را هم یاد اور شوم که زیاد بودن منابع و تنوع طلبی خودم و مهمترین بخش که شتاب زدگی من باعث شد انگونه که بایدمطالب را فرا میگرفتم  نگرفتم و راه یادگیری را اشتباه بروم .چند وقتی میشود که به کلاس یکی از دوستانم بنام دکتر رضوان هرسیج  که یکی از نابغه های زبان انگلیسی کشور محسوب میشود میروم .سبک متفاوتی از دیگر استادان دارند و به قول خودشان از مدل انقلابی استفاده میکنند.بعدا مطالبی از ایشان منتشر خواهم کرد. چندی پیش یک سبک خلاصه نویسی را به من پیشنهاد کرد که من این روش را به سبک خودم اجرا کردم ،این مدل خلاصه نویسی شاید مدل کاملا درستی نباشد اما بهبود چشم گیری در فرایند یادگیری زبان در من داشت از  این رو  خواستم این مطلب را خدمت دوستانعرض کنم تا شاید مورد استفاده دوستانی که همانند من دغدغه یادگیری زبان انگلیسی را دارن قرار بگیرد.

پی نوشته 1

مطالبی که من خلاصه اش رو اماده کردم مربوط میشه به داستانهای کتاب Select Reading second edition که من متن کامل داستان رو هم اینجا قرار میدم  , و در انتها خلاصه مطلب رو که اماده کردم رو میگذارم.

It's Not Always Black and White

you can find the name of colors in a lot of English expressions Many of these expressions ,however,talk about colors in very different ways.for example ,the expression blck and white can have different meanings. If something is black and white,it means it is clear ,easy to understand However,some people see everything in bleck and white,which means that they judge every thing they see as either good or bad .some people have to see something in black and white to know that it is true;this black and white talks about seeing something printed,as in a newspaper. If something is printed in a newspaper, it must be true,right?

the color red is often used to talk about things that are hot or exciting.you can listen to red-hot jazz music or eat red-hot chili peppers.If you roll out the red carpet for some one ,you are giving them a big welcome. On Tv,yo may see stars walking on the red carpet at the opening night of a Hollywood movie or at the Academy Awards After a big night like this,the stars often paint the town red which means that they celebrate and have fun,going to parties or nightclubs all over town. However,red isn't always fun.

If you do something embarrassing,like spill coffee on your teacher's desk,perhaps your face is beet-red.your teacher's face might be red with anger,too!Or if you see a person doing something bad on purpose,like taking someone's wallet,you can say that you caught the red-handed.Whether it's good or bad,red usually means something interesting is happening.

Blue is different. When people are blue,or have got the blues,it means they feel sad.They might listen to blues music, which usally tells sad stories.Blue isn't always a sad color,though. If something good happens to you when you're not expecting it,like when you get a good idea,or if you run into an old friend,you can say it happened out of th blue.

Green is another color that can have very different meaning.in the past,being green was almost always something negative.For example,if you ride on a boat and feel seasick,your face may look green.If someone has something nice that you really want,like a new car or an expensive watch, you may say you are green,which means that you don't have any experience.

Now,however,green is usually good.Being green more often means doing good things for the environment,People who are good at growing plants have a green thumb.many companies are going green,which means they are recycling more or are trying to use less energy,In fact,some companies are moving to new,green buildings,which may use solar power or grow plants on their roofs.So if someone asks you how green you are, it probably means they want to know if you do good things for the environment.

Learning new expressions with colors can be fun ,but it's not always easy.As you can see,their meanings can sometimes be very different.Try looking for these expressions in the things youu read,If you learn more about how these expressions are used,you may add a little color to your writing, or even pass your next English test with flying colors.

لینک فایل صوتی این قسمت

https://elt.oup.com/elt/students/selectreadings2e/audio/pre_int/sr_preint_ch3.mp3?cc=us&selLanguage=en





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۲۲:۴۷
ناصر ابراهیم زاده